حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • مندی
    عضو فعال
    • Oct 2011
    • 522

    #3571
    دست مریزاد به همگی ..مارو خاک کردینو حلوا هم خوردین ...نه خوشم باشه ...خوش خوشونتون باشه .../.:blinksmiley.:/

    ترم سوم مارو بیچاره کرده درسا تخصصی ..نه درس میخونیم نه حال داریم بخابیم ...فقط داریم تمرین دنس مکنیم ...
    /:.yead.:/

    امروز میخام یه اهنگ دنسی رو بهتون هدیه کنم ... برا رقصیدن با آهنگ زیاد بلدیت هم نمیخاد ... اصطلاحن به این رقص قطاری هم میگن...خیلی حال میده/:.wubsmiley.:/

    طرز تهییه دنس قطاری :
    ;;)

    در این دنس ما نیاز به 20 نفر داریم مخلوط :D...اصولن هر چی تعداد بیشتر باشه بیشتر میچسبه ..نحوه وایسادن این بیست نفر به این شرح هست که باید حالت ریل قطار وایسین
    10 نفر اینور 10 نفر اونور ...رودروی هم باشین ...
    حالا آهنگو اجرا کنین ..صدا اکو ... دوبس دوبس ..... اگه رقص نور داشته باشین دیگه محشره ... دود
    /:.yead.:/

    از همین اول شروع کنین دو نفری که رودروی همین بیان وسط و مثل قطار که میره جلو شما هم برین جلو البته با حرکات موزون .... حالا دو نفر بعدی بعد اینکه این دونفر به وسط رسیدن پشت سر اینا راه بیافتن و برقصنو برن جلو و همینطور ادامه بدن نفرات بعدی ...

    اون نفرات اولی که به انتهای ریل رسیدن میرن دوباره رودروی هم تو صف وای میسن تا دوباره نوبتشون بشه ..جر زنی هم نداریما ... تا نوبتتون هم میشه مثل بختک همو نیگاه نکنین باید دست بزنین و خودتنو تکون بدین ...
    /:.smilingsmiley.:/

    اما نحوه رقص هم مهمه .... با این آهنگ بهتره شما انداماتونو مثل حالتی که شوک بهتون وارد میشه و یا تیک عصبی دارین تکون بدین .. یک ضربه یک لحظه مکث و دوباره ادامه بدین

    بعضیا که رقصشون حرفه ای هست میتونن در آخر کار تنهایی بیان وسط و هنرنمایی بکنن و بقیه هم دست بزنن ... از این عکس متونین الگو بگیرین ...
    laughingsmiley

    وای خدایا خسته شدم از بس آموزش دادم ..برم به تمرینای دانشگامون برسم ;)

    جای مهربان خالیه ببینه چه محیط معنوی تو این تاپیک درست کردم ...:D وای بروزی که از سوریه زنده برگرده ...همتون مقصرین ..شماها منو بدراه کردین

    دانلود آهنگ:x

    دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

    نظر

    • sadeghmousavi
      عضو فعال
      • Aug 2013
      • 484

      #3572
      خیلی سخته! کلاس خصوصی لازمه!

      نظر

      • ساسان
        عضو فعال
        • Aug 2011
        • 728

        #3573
        راهکار دختران عربستانی برای ازدواج ؛ جنبش "حلال بودن 4 زن در شرع اسلام"
        به دنبال بالا رفتن سن ازدواج و مجرد ماندن تعداد بسیاری از دختران در عربستان، گروهی از دانشجویان دختر در این کشور در تویتر فراخوانی را تحت عنوان "حلال بودن 4 زن در شرع اسلام" به راه انداختند.!

        به گزارش العالم، دانشجویان دختر در این صفحه از مردان می خواهند تا بیش از یک زن را به همسری انتخاب کنند. زیرا به باور آنها این امر به حل مشکل، مجرد ماندن دختران کمک خواهد کرد.

        سایت "الوئام" عربستان نوشت: در این صفحه تصویری قرار داده شده که در آن شماری از دختران با انگشتانشان عدد چهار را نشان داده و با این اقدام به جایز بودن ازدواج مرد، با چهار زن در اسلام اشاره می کنند.

        دانشجویان مذکور از مردانی که توانایی و آمادگی چند همسری را دارند درخواست کرده اند که این امر را عملی نمایند.

        در حالی که این پیشنهاد با استقبال شماری از دختران مواجه شده است، برخی دیگر از آنها به شدت از تبلیغ برای تعدد زوجات انتقاد و به طور قاطع با آن مخالفت کرده اند
        تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

        نظر

        • ساسان
          عضو فعال
          • Aug 2011
          • 728

          #3574
          عاشقتم عوضي
          ابراهيم نبوي
          ابراهيم نبوي

          آقا! ما يک رفيق پيدا کرديم به اسم سعيد هوشيار، نه اينكه ديده باشيمش، همين طوري برامون يک مقاله فرستاد. اينكه چرا واقعا بعضي ها فكر مي کنند مرگ بر آمريكا بده يا اصولا براي مذاكرات بين ايران و آمريكا ضرر داره؟ در حالي که اگر يک کمي به روحيه ايراني و خانواده و دوستان و پدر و مادر و بخصوص دختر عموي خودمون فكر کنيم تازه مي فهميم که نه تنها شعار "مرگ بر آمريكا" براي مذاكره با آمريكا بد نيست، بلكه خيلي هم مفيده و نشون مي ده عشق ايراني ها به آمريكا چقدر عميق و واقعي است.

          پدرم تعريف مي کرد که پدرش هميشه وقتي مي خواست علاقه خودش رو به او نشون بده، بهش مي گفت "کپک اوغلان گودوخ!" يعني توله سگ کره خر و بعد بغلش مي کرد يا مي شوندش روي شونه هاش و براش آب نبات مي خريد. منم که به دنيا اومدم همه عمه ها و خاله ها براي اينكه بگن چقدر من رو دوست دارن بهم مي گفتن "ذليل مرده! بخورمت که اينقدر جيگري" من هم هميشه از تصور اينكه عمه ام بخواد من رو بخوره از ترس مي مردم و حالم بد مي شد وقتي بهم نزديک مي شد. در حالي که عمه جانم اصلا خطرناک نبود، بلكه فقط بخاطر عشقش به من مي خواست منو بخوره.

          از همه بدتر وقتي بود که با بابام رفتم در سن چهار سالگي جگرفروشي و ديدم مردم چطوري دولپي جيگر داغ داغ رو مي خورن و هميشه تصور مي کردم اگر کسي جيگر آدم باشه و آدم بخواد بخوردش چطوري مي خوره. من مطمئنم عمه ام وقتي مي خواست من رو بخوره اصلا از من بدش نمي اومد، اتفاقا قصد داشت محبت عميقش رو به من نشون بده. يا مثلا يک زن عموي مشهدي داشتم که سالها بعد با همون لهجه غليظ بهم گفت "اينقد مي خواستمت که ميشخورم که مي مردي" يعني اينقدر دوستت داشتم که فشارت مي دادم و به حال مرگ مي افتادي، از همون روزها بود که فهميدم ديپلماسي يعني چي. وقتي مي گيم مرگ برآمريكا اصلا منظورمون نيست که خداي ناكرده آمريكا از بين بره، نه، اينقدر دوستش داريم که مي خوايم هر گزينه اي داره بذاره روي ميز و مثل جيگر کباب مون بكنه و بخوره. اين جور آدمهايي هستيم ما.

          وقتي هم که مدرسه رفتم بهترين رفيقم که اسمش حسين بود هر وقت منو مي ديد، از پشت چشمامو مي گرفت و در حالي که داشتم کور مي شدم صداشو عوض مي کرد و مي گفت: "بگو من کي هستم کچه سگ؟" منم دوستي بهتر از او نداشتم که اينقدر صميمانه با من حرف بزنه. معمولا هر وقت با هم قهر مي کرديم به من مي گفت "آقاي نبوي" و من مي فهميدم که خيلي با من بده. و سعي مي کردم که از دلش دربيارم. وقتي از دلش در مي آوردم تا وقتي بهم نمي گفت "کچه سگ" مطمئن نمي شدم که با هم خوب شديم. اين جوري بود که متوجه شدم هر چي آدم با ديگران رابطه بهتري داشته باشه به اونها بيشتر فحش مي ده و باهاشون بيشتر حال مي کنه.

          مثلا همين مادرم، وقتي از مدرسه مي اومدم و ازش مي پرسيدم غذا چي داريم يا مي گفت "گاو گو مسما" يا مي گفت "زهر مار" و من مي فهميدم يک غذاي خوشمزه برامون درست کرده. بعدا که بزرگ شدم، هر وقت دلش براي من تنگ مي شد و من چند روزي بود که به خونه سر نزده بودم بهم مي گفت "ذليل مرده، نمي خواي به من يه سري بزني" اون وقت بود که من مي فهميدم مامان خيلي دلش برام تنگ شده و وقتي مي رفتم پيشش، مي گفت: "الهي بميري که اينقدر دير دير بهم سر مي زني" منم براي اينكه بهش بگم چقدر دوستش دارم، بهش مي گفتم: "مامان! دوست داري من روي تخت مرده شور خونه بيافتم تو ببني دارن منو مي شورن؟" که مامانم دادش در مي اومد که "الهي ذليل بميري، الهي تيكه تيكه بشي، نگو، من فقط تو رو دارم." نه اينكه فكر کنيد فقط من پسر مامانم بودم. نه. ولي مامان همه بچه ها رو همين جوري دوست داشت.

          بعدها دوستان زيادي در مدرسه پيدا کردم، يا دوستاني که در دانشگاه داشتم. ولي هيچ کس مثل ايرج با من دوست نبود. هميشه وقتي همديگه رو مي ديديم بهم مي گفت: "عوضي! کجايي؟" منم جواب مي دادم "ذليلتم رفيق" تازه معلوم مي شد که چقدر همديگه رو دوست داريم. از همون موقع من مي دونستم که مرگ برآمريكا چقدر براي سياست خارجي کشور فايده داره. منتهي فقط ظاهرش رو مي فهميدم، عمقش رو نمي دونستم. تا وقتي واقعا عاشق شدم.

          وسط اون همه دخترهاي " جيگر" و "هلو" و "خوردني" عاشق يكي شدم به اسم مريم که مي مردم براش. جون مي دادم براش، اونم جونش براي من در مي رفت، وقتي گفت "هلاكتم، پرپر مي زنم برات" فهميدم که واقعا عاشق همديگه شديم. دوست داشتم گازش بگيرم که بفهمه چقدر جونم براش در مي ره. يعني در تمام اون شش ماه رويايي عاشقانه هميشه به من مي گفت "عاشقتم بيشرف" و من جوابش مي دادم "کثافت، دوستت دارم" تا اينكه اون روز مريم من رو با سوسن ديد. نه اينكه من با سوسن دوست باشم. فقط مي خواستم کتاب اقتصاد 102 رو ازش قرض بگيرم. رفتم پيشش و گفتم "چطوري بيشرف؟" گفت: "آقاي محترم! ديگه با من اينجوري حرف نزنيد، ديگه همه چيز تموم شد" و وقتي براي اولين بار بعد از شش ماه طلايي به من گفت: "آقاي محترم" فهميدم ديگه همه چيز تموم شده. ديگه بايد رابطه مون رو قطع کنيم، يا حداكثر در سطح کاردار و کنسول نگه داريم. وقتي بعد از سه ماه جلوي همه به من گفت: "آقاي نبوي" فهميدم بايد رابطه مون در سطح دفتر حفاظت منافع بياد پائين. حالا مي فهمي وقتي وسط مذاكره بايد شعار بديم "مرگ بر آمريكا" يعني چي؟ يعني مي خوايم يک ماه بعد سفارتخونه هامون رو باز کنيم. ديگه حله.



          بقول همون سعيد که گفتم: "حتي من از منابع موثق اطلاع دارم جواد آقا ظريف وقتي جان کري را ديد اولين جمله اش اين بود که "چطوري سيرابي؟" آن هم در جواب گفته "به به مستر گلابي خودمون" که ظاهرا اگر ورود کاترين اشتون نبود، کار به شوخي دستي هم مي رسيد و از منبع موثق ديگري خبر دارم که تماس تلفني حسين با حسن با اين جمله شروع شد که "مرتيكه ضايع اومدي نيويورک يک زنگم به ما نزدي ؟" که در جواب حسن گفته "به جان ناقابلت مي خواستم زنگ بزنم ولي نشد "که باز حسين گفته "غلط کردي تو که راست مي گي" و در نهايت حسن گفته "تو هيچ غلطي نمي توني بكني" و بعد از اين چند ثانيه اي باهم به اين جمله خنديده اند. چون يادآور ابراز علاقه امام خميني بود به آمريكا که "هيچ غلطي نميتواند بكند".

          يعني مي خوام بگم که بطور کلي هر نوع نفرين، آرزوي مرگ، فحش، آتش زدن پرچم و کشيدن خشتک روي سر طرف مقابل، با نوع ارتباط ديپلماتيک که مي خوايم با هم داشته باشيم، نه تنها رابطه مستقيم داره، بلكه اصلا رابطه ديگري را نمي شه تصور کرد. براي همينه که ما ايراني ها همزمان با اينكه هر هفته مرگ بر آمريكا مي گيم در همون زمان سه ميليون ايراني در آمريكا زندگي مي کنن. اگر زماني مردم ما شعار دادند مرگ بر قطر مطمئن باشيم که حتما نصف جمعيت کشور قصد دارند بروند قطر و آنجا زندگي کنند. البته اين ابراز علاقه الزاما موجب رابطه کامل و نزديكي ميان ايران و آمريكا نمي شه. بايد منتظر بمونيم و ببينيم آيا در سيزده آبان اگر حاج منصور ارضي و حاج سعيد حداديان به جاي مرگ برآمريكا شوخي ناموسي و فحش خواهر و مادر به اوباما رو شروع کردند، احتمالا روابط ما با آمريكا بسرعت به بالاترين درجه خودش مي رسه و يک هفته بعد سفارت آمريكا در ايران و سفارت ايران در آمريكا افتتاح مي شه. وگرنه تا زماني که رئيس جمهور ما نگه "حسين! جيگرتو بخورم"، و اوباما نگه "حسن! کثافت، الهي بميري که دلم برات يه ريزه شده بود" رابطه ايران و آمريكا درست نمي شه.
          تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

          نظر

          • مهربان
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1675

            #3575
            ......رفع الله رایت العباس.....بابی انت وامی یا ابالفضل العباس واویلاه واحزناه ای جان بی مقدار به فدای بدن پاره پاره ات .....images.jpg
            [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

            نظر

            • مهربان
              عضو فعال
              • Mar 2011
              • 1675

              #3576
              .....لا یوم کیومک یا ابا عبدالله......
              [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

              نظر

              • مندی
                عضو فعال
                • Oct 2011
                • 522

                #3577
                باز جمعه ای اومد و ما نازل شدیم ... سلام بر همه ...خیلی خیلی التماس دلار داریم ...

                به به ...ببین چه کسی از سوریه اومده ؟ بدبخت شدیم رفت پی کارش ...


                السلام علیک یا سیدی مهری.....کیف حالک ؟


                خدا قوت مومن ...معلومه کجایی ... خیلی از رشادت هات شنیدیم مهری جون .. شنیدیم نارنجک پلاستیکی به خودت بسته بودی ..ای ناغلا ... حالا چجوری دور شیکم تونستی ببندی اونو ...

                مرحبا ..مرحبا به دور شیکمت ...مرحبا بر جمالت .. مرحبا به سبد سهامت ...مرحبا بر این همه شهامت .... ...دیگه بیشتر از این نگیم که اوضاع بیریخت میشه ....

                بگذریم سیدی ...دیدیم یادی از جدت کردی ما هم یه چیز بگیم ...

                تو این سرزمین اگه باندازه یه سر سوزن مرام وآزادگی حسین بن علی بود مملکت به این روز نمیافتاد...
                افسوس که سکه های طلای یزیدیان زمان کار خودش رو کرده و میکند و سر حسینیان زمان رو بر نیزه ها میکنه ....

                بیخیال .... خوشحالیم که سرحال میبینیم دوستان وهمراهان رو خصوصن دکی الکی خودمون ...


                اصن از حال و روز بازار خبری ندارم ..ده روزی دسترسی به وسایل ارتباط جمعی نداشتم ... تو سفر بودم ده روزی فارغ از دنیا بودم ... خلاصه همینو تقدیم کنیم بریم ببینیم دنیا دست کیه ...

                البته اینو باید تو خارج از عرف میزاشتم چرا که حقیقتن هم خارج از عرف هست ولی به خاطر تازه از سفر برگشته و صاحب این تاپیک گذاشتیم اینجا... به قول شاعر میگه فقط به خاطر تو ...

                خب ..ده بیس سه چهل کنیم ببنیم چی میاد تو چنته ...

                به به ... مرحبا بر این صدا ...مرحبا بر آفریننده این صدا ...مرحبا ...هزران بار مرحبا ...
                این صدا ... این صدای شهزاده ی من هست ...کودکی من با این صدا تو شب های مهتابی پروبال گرفت ...من بهشت عالم رو با این صدا میخام ... صدایی که در شب های پرستاره منو به ملکوت اعلی میبره ....پرواز ... با این صدا غیر از اوج چیزی ندیدم ...جایی رفتم که هیچ چیز بدی نبود ..نه دروغی ..نه تهمتی ..نه حق خوری ..نه حسادتی ..نه اشکی ..نه ظلمی ...هیچ چیز ...به غیر از سلام و لبخند و نوازش و مهربانی ...

                دانلود آهنگ






                دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                نظر

                • ile
                  عضو عادی
                  • Jul 2013
                  • 94

                  #3578
                  در اصل توسط مندی پست شده است View Post
                  باز جمعه ای اومد و ما نازل شدیم ... سلام بر همه ...خیلی خیلی التماس دلار داریم ...

                  به به ...ببین چه کسی از سوریه اومده ؟ بدبخت شدیم رفت پی کارش ...


                  السلام علیک یا سیدی مهری.....کیف حالک ؟


                  خدا قوت مومن ...معلومه کجایی ... خیلی از رشادت هات شنیدیم مهری جون .. شنیدیم نارنجک پلاستیکی به خودت بسته بودی ..ای ناغلا ... حالا چجوری دور شیکم تونستی ببندی اونو ...

                  مرحبا ..مرحبا به دور شیکمت ...مرحبا بر جمالت .. مرحبا به سبد سهامت ...مرحبا بر این همه شهامت .... ...دیگه بیشتر از این نگیم که اوضاع بیریخت میشه ....

                  بگذریم سیدی ...دیدیم یادی از جدت کردی ما هم یه چیز بگیم ...

                  تو این سرزمین اگه باندازه یه سر سوزن مرام وآزادگی حسین بن علی بود مملکت به این روز نمیافتاد...
                  افسوس که سکه های طلای یزیدیان زمان کار خودش رو کرده و میکند و سر حسینیان زمان رو بر نیزه ها میکنه ....

                  مندی بهت افتخار میکنم که چنین خانوم هایی تو کشورم هست... خیلیا واقعا ناامیدکنندن... دیگه این چند روزه از همه ناامید شده بودم....
                  [SIZE=2][COLOR=#000000]خرید وساپا:[/COLOR][COLOR=#ff0000] 90 تومان ،[/COLOR][COLOR=#000000]سود فعلی: [/COLOR][COLOR=#006400]100درصد[/COLOR][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000]،[/COLOR][/COLOR][COLOR=#000000]سود هدف :[/COLOR][COLOR=#800080]600درصد[/COLOR][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000]،[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/SIZE][COLOR=#000000]تاریخ امضا :[/COLOR][COLOR=#b22222]11 دی[/COLOR][COLOR=#ff0000][SIZE=4][COLOR=#ff0000][COLOR=#ff0000]
                  [/COLOR][/COLOR][/SIZE][/COLOR][SIZE=1][COLOR=#ff0000]
                  [/COLOR][/SIZE]

                  نظر

                  • ارزو
                    عضو عادی
                    • May 2012
                    • 272

                    #3579
                    در اصل توسط ile پست شده است View Post
                    مندی بهت افتخار میکنم که چنین خانوم های تو کشورم هست... خیلیا واقعا ناامیدکنندن... دیگه این چند روزه از همه ناامید شده بودم....
                    :O :O :O :O

                    نظر

                    • sadeghmousavi
                      عضو فعال
                      • Aug 2013
                      • 484

                      #3580
                      به،بنظر تالار خانومم داره.
                      همتون خونه بودین بیرون نمیومدین!
                      براتون آرزوی موفقیت میکنم.
                      پیروز باشید

                      نظر

                      • ارزو
                        عضو عادی
                        • May 2012
                        • 272

                        #3581
                        جای بهتر از این جا ندیدم



                        زن می خوام یا نمی خوام؟
                        هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم.

                        تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

                        حتمن ناسرادین شاه خیلی كارهای خوب می كرده كه مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.

                        ولی من مؤتقدم كه اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود!

                        چون بابایمان همیشه می گوید مشكلات انسان را آدم می كند.

                        در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

                        از لهاز فكری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

                        در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند كه كارشان به تلاغ كشیده شده و چه بسیار آدم های كوچكی كه نكشیده شده. مهم اشق است !

                        اگر اشق باشد دیگر كسی از شوهرش سكه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

                        من تا حالا كلی سكه جم كرده ام و می خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

                        مهریه و شیر بلال هیچ كس را خوشبخت نمی كند. همین خرج های ازافی باعث می شود كه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

                        دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.

                        خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی كم بوده كه نتوانسته خرج عروسی را بدهد.

                        البته من و ساناز تفافق كرده ایم كه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمكی بدهیم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتی می خوری خش خش هم می كند!

                        اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.

                        زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یك زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!

                        اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.

                        ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یك خانه درختی درست كردم.

                        اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.

                        اما بعدا فهمیدم که قهر بهتر از دعواست.

                        آدم وقتی قهر می كند بعد آشتی می كند ولی اگر دعوا كند بعد كتك كاری می كند بعد خانومش می رود دادگاه شكایت می كند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

                        البته زندان آدم را مرد می كند. تازه عزدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با ازدواج مرد بشود خیلی بهتر است تا برود زندان که آیا مرد بشود یا نشود!

                        این بود انشای من ...

                        نظر

                        • amir110
                          عضو عادی
                          • May 2013
                          • 44

                          #3582
                          در اصل توسط ارزو پست شده است View Post
                          جای بهتر از این جا ندیدم



                          زن می خوام یا نمی خوام؟
                          هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم.

                          تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

                          حتمن ناسرادین شاه خیلی كارهای خوب می كرده كه مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.

                          ولی من مؤتقدم كه اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود!

                          چون بابایمان همیشه می گوید مشكلات انسان را آدم می كند.

                          در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

                          از لهاز فكری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

                          در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند كه كارشان به تلاغ كشیده شده و چه بسیار آدم های كوچكی كه نكشیده شده. مهم اشق است !

                          اگر اشق باشد دیگر كسی از شوهرش سكه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

                          من تا حالا كلی سكه جم كرده ام و می خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

                          مهریه و شیر بلال هیچ كس را خوشبخت نمی كند. همین خرج های ازافی باعث می شود كه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

                          دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.

                          خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی كم بوده كه نتوانسته خرج عروسی را بدهد.

                          البته من و ساناز تفافق كرده ایم كه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمكی بدهیم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتی می خوری خش خش هم می كند!

                          اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.

                          زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یك زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!

                          اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.

                          ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یك خانه درختی درست كردم.

                          اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.

                          اما بعدا فهمیدم که قهر بهتر از دعواست.

                          آدم وقتی قهر می كند بعد آشتی می كند ولی اگر دعوا كند بعد كتك كاری می كند بعد خانومش می رود دادگاه شكایت می كند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

                          البته زندان آدم را مرد می كند. تازه عزدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با ازدواج مرد بشود خیلی بهتر است تا برود زندان که آیا مرد بشود یا نشود!

                          این بود انشای من ...
                          البته با چیدین غلط املاءی معنی دار

                          نظر

                          • ساسان
                            عضو فعال
                            • Aug 2011
                            • 728

                            #3583
                            نقل قول
                            روایت داریم که
                            تاریخ اسلام رو اگه اصغر فرهادی نوشته بود، ما الان نمی دونستیم روز عاشورا امام حسین کشته شد یا یزید. کلن نتیجه گیری با مخاطب بود
                            ----------

                            راننده تاكسیه میگفت: من فوق لیسانس ادبیات فارسی خوندم. پرسیدم چرا ادامه ندادی دكترا بگیری؟!
                            گفت:آخه تو این وضع بیکاری ادامه تحصیل ریکسه،ریکسNeutral

                            --------
                            ﺯﻣﺎﻥ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻨﯽ
                            ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ = 00:00:59
                            ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ = 00:29:59
                            ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ = 00:10:30
                            ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ = 00:59:00
                            ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ = 00:00:36
                            ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ = 00:03:35
                            ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ = 01:45:01
                            ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ = 00:00:05
                            ----------------------------



                            گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم...
                            این جور خوشحالی ترسناک است…پرسیدم آخر چرا ؟
                            و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
                            بادبادک باز - خالد حسینی
                            تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                            نظر

                            • ارزو
                              عضو عادی
                              • May 2012
                              • 272

                              #3584
                              بازم با عرض معذرت مجدد از همه بل اخص صاحب تاپیک



                              بیمار روانی
                              به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

                              روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

                              من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

                              روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟

                              نظر

                              • مندی
                                عضو فعال
                                • Oct 2011
                                • 522

                                #3585
                                در اصل توسط ile پست شده است View Post
                                مندی بهت افتخار میکنم که چنین خانوم هایی تو کشورم هست... خیلیا واقعا ناامیدکنندن... دیگه این چند روزه از همه ناامید شده بودم....
                                مرصی ile جان ... اینقذه کم پیدا ....

                                وای وای ...خدا نکنه ناامید بشی ... یه خاهش بکنم ....میخام توصیه این کوچیک تر رو تا آخر عمر بیاد داشته باشی ... دیگه هیچ وقت این کلمه ی ناامید رو بکار نبر ... اصن سعی کن تمام کلماتی که بار منفی دارنو از لغتنامه ی ذهنت بندازی بیرون ..خصوصن این کلمه رو

                                یکی از رموز شاد بودن اینه که این کلماتی که بار منفی دارنو سعی کنیم از ذهنمون خارجشون کنیم.... یکی دیگه اینه که مرتب تمام افکارمونو از ذهن خارج و افکار نو جایگزین کنیم

                                سعی کن تو زندگیت به غیر از خدا از هیچ کس دیگه ای توقع و انتظار نداشته باشی ..حتی باندازه جواب یه سلام یا یه لبخند ....

                                خودت باش و بخودت افتخار کن و بالهات که همون افکارت هستن رو باز کن و باهاشون در آسمونا پرواز کن ... وقتی که بالهات قوی شد سعی کن دست دیگری رو هم بگیری و باخودت ببری به آسمونا ....



                                در اصل توسط ارزو پست شده است View Post
                                :O :O :O :O
                                :D
                                آرزو ...بعد قرنی یه نفر از ما تعریف کرد ببینیم میتونی آبروریزی درست نکنی

                                مومنین و مومنات عزادار بفرماین شام آمادس ... تبرکی هست ...یکی یکی ... وایییییییییییی

                                دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                                نظر

                                در حال کار...
                                X