حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • داش مهدی
    عضو فعال
    • Jan 2011
    • 595

    #3511
    آخ آخ مندی امروز نمیدونی چقدر فشار روم بود

    هر دفعه که این ثتران صفشو میداد واقعا انرژی میذاشتم واسه فحش دادن

    فکر کنم بچه ها هم از اونور مضایقه نمیکردین که دیگه نصفه دوم بازارو هیچی عرضه نداشت

    جدا خسته نباشین....

    از 11 به بعد هم که کلن بیکار بودیم و صف فروش بانک ملتو با بچه ها رند میکردیم:.thumbsupsmileyanim

    واقعا روز سختی بود؛ ماساژ لازم شدم/:.yead.:/
    مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

    نظر

    • sinashavandi
      عضو فعال
      • Feb 2013
      • 364

      #3512
      انا لله و انا الیه راجعون
      با تاسف و تاثر با خبر شديم مرحوم دکتر مهربان بر اثر کهولت سن و بیماری قند و چربی و نوعی بیماری که درست نیست اسمش آورده بشه دار فاني را وداع و در سراي باقي آرام گرفته است.
      البته ناراحت نباشین دیشب به خوابم اومد و گفت جای بنده در اون سرا بس جای زیبایی است که مومنات و حوریون در حال خدمت بهم هستن
      بنده خدا میگم چرا این مدت خبری ازش نبود پس داشته توشه ی مسافرتشو اماده میکرده هیییییییی
      بنده از همین تریبون به نمایندگی کل بچه های گل سایت بورسی این ضايعه درگذشت آن مرحوم را محضر مندی و ممد شهلای ام الفساد و عاشقان این عالم ربانی تسليت عرض نموده و براي ايشان از درگاه حضرت حق علو درجات واسعه الهي و طلب مغفرت و براي بازماندگان صبر و شكيبايي و سلامتي مسئلت مي نمایم.

      نظر

      • sinashavandi
        عضو فعال
        • Feb 2013
        • 364

        #3513
        جالبه این عالم ربانی طرفدارای بین المللی هم داشته و ما خبر نداشتیم
        adele بعد شنیدن این خبر این اهنگ غم انگیز رو تقدیم ایشون کرد

        نظر

        • مندی
          عضو فعال
          • Oct 2011
          • 522

          #3514
          در اصل توسط sinashavandi پست شده است View Post
          انا لله و انا الیه راجعون
          با تاسف و تاثر با خبر شديم مرحوم دکتر مهربان

          وای عمه کتی .... عمه کتتتتی .... ببخشین عمه مهریییییییی /.:blinksmiley.:/ واییییییی (جیغ ..جیغ)
          :((:D;)

          یه ذره خاک بدین من ... عمه مهرییییییی

          منم این مصیبت بزرگ رو به همه مومنین ومومنات و خاصه مریضان این دکی بخیه زن تسلیت میگم .../:.ph34r-smiley.:/ دیگه همتون راحت شدین ..از بخیه های گونی مانند مرحوم راحت شدین ...تقصیری هم نداش بی زبون ...چشمای شهلاش جایی رو نمیدید که ..همینطور فرو میکرد سوزنو

          من و همه بچه ها همین الان دم در مطب بودیم و این کلیپ اونجا پرکردیم ...چقد باشکوه بود مراسم این مرحوم ..همه اشک و جیغ ..

          من همین جا از عزیزانی که در مراسم محل مطب دکی الکی شرکت داشتن کمال تشکر دارم ...خصوصن از دوتا خانمی که گیس کشون اومدن وسط ...

          همین جا از مومنات محترم تقاضا مندم که وقتی منم مردم با تعداد بیشتری بیاین وسط و گیس کشی کنین که روح من شاد بشه ...مدیون منین که اینطور عزاداری نکنین وقتی مردم
          /:.Heart.:/

          ممد شکوفه کجایی که ببینی چه مراسم باشکوهی بود ... من همش داشتم دوستان رو در اونجا به آرامش دعوت میکردم ...

          عمه کتیییی.... یه نفر منو بگیره ..من غش کردم/:.yead.:/

          /:.negaran.:/کلیپ عزاداری دکی الکی با حضور عزیزان:((:D;;)
          دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

          نظر

          • ساسان
            عضو فعال
            • Aug 2011
            • 728

            #3515

            امروز به داداشم میگم :کلاغه برام خبر اوارده که سیگار میزنی ...
            داداشم میگه : تو چی می زنی که می تونی با پر نده ها صحبت کنی؟؟


            مادر بزرگم اومده خونمون بعد کولر گازیمونو دید و گفت :
            ننه ( با صدای لرزون ) این کولرا اگه گازیه چرا با برق کار میکنه ٬
            اگه برقیه چرا آب ازش میچکه؟!!!
            دیدم راست میگه...


            وقتى يه دختر بهتون ميگه خوش بگذره يعنى:
            بى من برى زير تريلى

            ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﯼ ﻭ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ:
            ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﺗﮏ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ
            ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻗﻠﻘﻠﮑﺖ ﻣﯿﺪﻩ
            ﺗﻮ ﺩﺍﺷﺒﻮﺭﺩﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﺩﺍﺭﻩ...
            .ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻠﺪ ﺷﺪﻩ
            ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﻬﻢ ﺑﺰﻥ


            ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺍﺻﻼ ﺟﺎﻟﺐ ﻧﯿﺴﺖ
            ﮐﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺳﺮﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ .
            ﻣﺜﻼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯽ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
            ﺑﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﯾﻨﺪﻭﺯ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
            ﻧﺼﻒ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺸﻪ


            عاقا نمیدونم چرا بعد شبای قدر همش حس ازدواج دارم
            خدا میدونه چند نفر منو از خدا خواستن


            از کارگردان محترم سریال مادرانه یه سوال فنی دارم ؟
            مادره پسره رو تو ۳ ماهگی ول کرده دختره رو تو ۱۳ سالگی
            ... اون وقت پسره شمع تولد ۸ سالگیش رو فوت میکنه
            یعنی مادره ۸ ساله رفته
            اون وقت چطوری دختره(رها) تو ۲۱ سالگی میره مدرسه ؟؟؟؟؟
            بگـــووو خــووب هان بگوو

            ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽِ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﮐﺎﺳﮑﺘﺸﻮ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺗﺎ ﺍﮔﻪﺑﻘﯿﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﺵ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺑﻮﺩ Neutral


            "بیرون چه بادى خنكی میاد"
            مقدمه چینی یک پدر واسه خاموش کردن کولر))))))))))))))



            به سلامتی مادری که اگـه ۱۰۰ تـا پـریز خالی هم باشه
            برا وصل کردن جاروبرقی ، گوشیه تو رو از شارژ در میاره !


            فقط تو ایرانه که بیسکوییت رنگارنگ و آدامس موزی خودشون به عنوان یه واحد پول مستقل به حساب میان!
            تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

            نظر

            • ساسان
              عضو فعال
              • Aug 2011
              • 728

              #3516
              با اجازه
              کمی شاید +18 باشد ولی


              منطق زنانه
              زوجي براي تعطيلات به يك منطقه ماهيگيري در پارك ملي رفته بودند. شوهر به ماهيگيري در صبح خيلي زود علاقه داشت و زن هم ترجيح ميداد مطالع كند

              يك روز صبح شوهر بعد از ساعتها تلاش براي ماهيگيري بازگشت و تصميم گرفت چرت كوتاهي بزند. زن هم تصميم گرفت با قايق دوري بزند.او كه با درياچه آشنايي نداشت پارو زد و در جايي لنگر انداخت و شروع به مطالعه كتابش كرد
              در همين ضمن يكي از نگهبانان پارك به قايق او نزديك شد و پهلوي قايق او توقف كرد و گفت :صبح بخير خانم . شما مشغول چه كاري هستيد؟
              خانم در حاليكه با خود فكر ميكرد "مگه اين يارو كوره " جواب داد : كتابمو ميخونم
              نگهبان به او گفت :شما در منطقه "ماهيگيري ممنوع" هستيد
              زن گفت : اما جناب سركار، من ماهيگيري نميكنم . نميتونيد اين موضوع رو ببينيد
              نگهبان گفت : اما شما تمام وسايل لازم رو با خود داريد خانم . من بايد شما رو جريمه كنم
              زن خشمگين با عصبانيت گفت : اما اگر شما اين كار رو بكنيد من هم از شما بخاطر تجاوز شكايت ميكنم

              نگهبان با اعتراض گفت : وووووولي من حتي به شما دست هم نزدم

              زن گفت : بله درسته ....... ولي شما هم تمام وسايل لازم رو داريد
              تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

              نظر

              • ساسان
                عضو فعال
                • Aug 2011
                • 728

                #3517

                موسی و بد ترین بنده خدا
                روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

                ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

                حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

                پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.

                ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.

                هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت...

                دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

                ندا آمد:

                ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

                پدر گفت:زمین.

                فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟

                پدر پاسخ داد: آسمان ها.

                فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟

                پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است.

                فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟

                پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است.
                تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...

                نظر

                • مندی
                  عضو فعال
                  • Oct 2011
                  • 522

                  #3518
                  همین یه کارو تو عمرمون نکرده بودیم که اینم الان کردیم

                  یه خبر بنیادی از کهمدا ..گفته باشم اولین نفر من گفتما .../:.yead.:/

                  گزارش جدیدش اومد رو کدال /:.grlim:./

                  سود سال 92 با 13 درصد تعدیل مثبت از 876 ریال به 989 ریال
                  سود سال 93 با 69 درصد تعدیل مثبت از 649 به 1094 ریال

                  چه بازگشایی شود ...
                  :.thumbsupsmileyanim
                  دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                  نظر

                  • مندی
                    عضو فعال
                    • Oct 2011
                    • 522

                    #3519
                    عاقا یکی از خطاهای دید این انسان مغرور و خودخواه ...خیلی جالبه ..چرا آخه اینطوری هست؟

                    به نظر شما در تصویر زیر رنگ قسمت بالایی و پایینی چه تفاوتی با هم دارد؟ ... نه خدایی چه فرقی دارن ..واقعیتش اینه فرقی ندارن:D




                    کافیه انگشتتون رو بزارین روی خط جدا کننده دو مربع ...به همین سادگی/:.yead.:/

                    اینه که میگن اگه حتی با چشمات هم چیزی رو دیدی سریع قضاوت صددرصد نکن و تهمت ناروا نزن ...درس عبرت شه واستون ...آخه تاکی من درس زندگی بهتون بدم:p
                    دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                    نظر

                    • مندی
                      عضو فعال
                      • Oct 2011
                      • 522

                      #3520
                      خدایی این ذهن چقدر منحرفه ..اینم از اون خطاهای چشمی نیستا ذهنی هست ...اینا همش درس زندگی هست .../:.yead.:/

                      دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                      نظر

                      • داش مهدی
                        عضو فعال
                        • Jan 2011
                        • 595

                        #3521

                        برخی از روزنامه نگاران ایران سیدمهدی بلیغ را آرسن لوپن ایران لقب داده اند. وی یکی از باهوش ترین و زبده ترین و در عین حال جسور ترین، سارقین و کلاهبرداران ایرانی بود که در مورد دزدیها و کلاهبرداریهای عجیب و حساب شدهٔ او، روایات و داستانهای بسیار نقل میشود.سید مهدی بلیغ به زبانهای عربی و انگلیسی کاملا مسلط بود. او که از نبوغ و هوش سرشاری برخوردار بود در اعمال کلاهبرداری و دزدی از ترفندهای بسیار زیرکانه و ابتکاری استفاده میکرد و خودش میگفت از انجام دزدیها و کلاهبرداریهای پیچیده و برنامه ریزی شده لذت میبرد. در واقع بیشتر این کارها را برای ارضای روحی و روانی خود انجام میداد وی پس از پیروی از انقلاب ایران در ۱۳۵۷، به واسطه اعتیاد و به همراه داشتن مواد مخدر دستگیر به دستور صادق خلخالی اعدامگردید
                        حکایت ختنه سوران بارون برگرفته از کتاب هزاردستان نوشته اسکندر دلدم:

                        صبح يكي ار روزهاي اسفند ماه ، سيد مهدي بليغ با ان قد نسبتا بلند و اندام لاغر وارد جواهر فروشي بارون شد و از جيبش يك حلقه انگشتر برليان فوق العاده مجلل بيرون آورد مقابل چشمان مشتاق بارون مگرديچ گرفت و بي مقدمه با لحن بازاري گفت : طالب هستيد ؟
                        بارون با چشمان گشادي حلقه تنگ را مدتي نگريست و هنگامي كه قيمت آن را پرسيد سوء ظن شديدي شديدي به قلبش راه يافت ، چه ، ناشناس شيك پوش با لبخندي گفت : (( سه هزار تومان ! )) بارئن مگرديچ مي دانست اقلا هفت هزار تومن قيمت حلقه است . ولي ناشناس با لحني صادقانه گفت :
                        - البته قيمت اين حلقه خيلي زيادتر از اين هاست و دكتر (( شلوخيم )) هم كه به تازگي از وين به تهران آمده مقدار زيادي جواهرات با خود دارد . اگر شما مرا راضي نگهدارديد مي توانيم كليه جواهرات او را به قيمت نازلي برايتان خريداري كنم .
                        براي اينكه هيچگونه خيالي هم به خاطرتان راه نيابد انگشتر ار پيش شما مي گذارم و فردا ساعت 4 بعد از ظهر خواهم آمد كه به اتفاق براي ديدن جواهرات دكتر برويم ........
                        سپس با دست سلام دوستانه داده ، خارج شد ........
                        بليغ پس از خروج از جواهر فروشي بارون مگرديچ در خيابان استانبول ، به مطب دكتر (( ر- ح )) رفته و پس از معرفي خود به عنوان يك ارمني اضهار داشت : برادر من به دختري افغاني كه در خيابان شاهرضا ( انقلاب كنوني ) مسكن دارد سخت عاشق شده است و پس از مدتها فراق و قهر و امتناع عجالتا قبول كرده اسلام بياورد تا وسايل عروسي از هر حيث فراهم گردد ولي فاميل دختر حكم كرده اند داماد قبل از اداي شهادتين بايد (( ختنه )) شود !
                        در اين صورت تصديق مي فرمائيد كه برادر من چاره اي جز (( ختنه )) كردن ندارد . آيا ممكن است شما در مقابل 300 تومان فردا ساعت 4 بعد از ظهر انجام اين معامله دلچسب را قبول كنيد ؟!
                        ضمنا موضوع ديگري كه لازم است عرض كنم اين است كه براردم چون فوق العاده از اين كار و سپردن خود به تيغ جراح وحشت دارد به هيچ وجه نبايد بفهمد براي عمل جراحي به اينجا آمده است بلكه بايد قبلا در فنجان قهوه او قدري داروي بيهوشي بريزيد كه عمل ، بدون دردسر انجام پذيرد .
                        دكتر كه مردي فوق العاده دل رحم و در عين حال ساده و بي شيله پيله بود اين كار را پذيرفت تا به قول خودش خدمتي هر جند كوچك ! در رسيدن عاشق دلباخته اي به مشوق انجام داده باشد .
                        دكتر صد تومان به عنوان وديعه و پيش پرداخت گرفت و در حاليكه سرش را به علامت رضايت تكان مي داد با شوخ طبعي گفت : (( البته در راه عشق بايد سر باخت )) !
                        روز بعد چهار بعد از ظهر بارون مگرديچ و سيد مهدي بليغ صحبت كنان به طرف محكمه دكتر مي رفتند !
                        ربع ساعت بعد ، در سالن پذيرايي دكتر ، سه نفر به دور ميز گرد نشسته و فنجان هاي قهوه خوري خود را تازه تما كرده بودند .............
                        مدتي از سردي هوا و نيامدن باران صحبت شد ولي بارون مگرديچ كاملا مواظب بود در معامله جواهرات ! كلاه سرش نرود ..... اما كم كم احساس كرد سرش به دوران افتاده و چشمهايش سياهي مي روند !
                        با نتهاي وحشت براي برخاستن حركتي به خود داد ولي نتوانست برخيزد ، سرش بر رئي سينه خم شد و پس از چن لحظه د روي مبل به خواب سنگيني فرو رفت !
                        پرستار ها به سرعت لباس هاي بارون مگرديچ را درآورده خودش را روي تخت عمل خوابانيدند . دكترها و پرستارها با عجله در رفت و آمد بودند و تند تيز چسب و پنبه و الكل مي آوردند ! پس از نيم ساعت به ميمنت و مباركي (( ختنه سوران )) نوزاد 55 ساله به پايان رسيد ! و دكتر عرق ريزان از اتاق عمل بيرون رفت .
                        برادر قلابي بارون هم در حال يكه لباسهاي بارون را تا مي كرد با مهارت دسته كليد مغازه را از جيب هاي او بيرون كشيد به سرعت در جبي بغل خود جا داد . سپس قدري راجع به حال مريض با دكتر صحبت كرد و به بهانه گرفتن نسخه و دارو از محكمه دكتر خارج شد و يك ساعت بعد در حاليكه جواهرات بارون مگرديچ را درچمدان كوچكي ريخته بود در يكي از محله هاي جنوب شهر به كافه اي داخل شد تا به سلامتي اين شكار زخمي حلال ! گيلاسي بزند ....
                        بارون مگرديچ فلك زده پس از ساعتي چشمان خواب آلودش را گشود و در منتهاي تعجب حس كرد قسمتي از بدنش را نوار پيچ كرده اند ! بي اختيار ناله وحشت انگيزي از گلويش خارج شد و فرياد زد : « اينجا كجاست ؟ ... چرا من نوار پيچ شده ام ؟!»
                        دكتر با لبخندي شيريني گفت :
                        « وحشت نكنيد ! عمل به خير و خوشي گذشت و همانطور كه به برادرتان هم گفتم شما در راه عشق سر باختيد ! ولي غصه ندارد سر خودتان سلامت !!»
                        بارون از اين حرف هاي مبهم و گوشه دار عصباني شد فرياد زد :
                        « آقا اين چه وضعي است ؟! اگر جواهر داريد بياوريد و گرنه چرا مرا مسخره كردهاي ؟»
                        سپس حركتي به خود داد كه از تخت برخيزد اما سوزش شديدي در خود احساس كرد و دوباره با بي حالي به روي تخت افتاد !
                        دكتر كه از اين حالت جدي (( بارون مگرديچ )) سوء ظني به خاطرش افتاده بود با قيافه جدي پرسيد : « مگر شما براي ختنه كردن اينجا نيامده بوديد ؟»
                        مگرديچ كه تازه فهميده بود كجايش را بريده ان با تعجب و تاثر گفت :
                        « ختنه ؟! ختنه ؟! »
                        و از شدت تاثر جيغ كشيد و مجددا بيهوش شد !
                        دو روز بعد با پست شهري بسته اي با كاغذي به اين مضمون براي دكتر (( ر- ح )) رسيد :
                        ختنه سوران نو رسيده بارون مگرديچ را با تمام ملحقات آن به حضرتعالي كه اين عمل پر افتخار را انخام داده ايد صميمانه تبريك عرض مي كنم و براي ياد بود يك عدد تيغ دلاكي جوف بسته تقديم مي دارم .
                        ارادتمند : رهين منت ابدي شما
                        يك هفته بعد مگرديچ در حاليكه به جاي شلوار يك عدد لنگ حمام به دور كمر خود پيچيده بود دكان خودش را جارو مي كرد و در قفسه هاي خالي آن ، چند تكه كالباس وژانبون آويزان كرده بود
                        مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

                        نظر

                        • sinashavandi
                          عضو فعال
                          • Feb 2013
                          • 364

                          #3522
                          طبق آخرین خبرهای رسیده مندی به کمپ ایرانیان مستقر در روسیه پیوسته و بطور جد در حال فعالیت و ایجاد ارامش در این کشور می باشد تا اگر خدای یاری نماید تا اخر این هفته به دیار حق بپیوندد و جام شهادت را با تمام میل سر دهد
                          از جمله دلایلی که ایشان را به اعزام به این کمپ مشتاق نموده جایگاه بس والای دکی مهربان در کنار حوریون بهشتی است البته در صورت رخ دادن این اتفاق میمون حوریان و مومنات مندی بسیار بیشتر از دکی خواهد بود
                          میگم چرا مندی تو این چند روز نبوده از همون درس های زندگی که در آخرین پست هاش میزد میشد فهمید که یه اتفاقایی داره میافته!!!!
                          دکی که رفت مندی هم که ....
                          با عرض پوزش قطرات اشک نذاشت که پستمو تکمیل ....

                          نظر

                          • tom cruise
                            عضو فعال
                            • Mar 2012
                            • 4756

                            #3523
                            در اصل توسط sinashavandi پست شده است View Post
                            انا لله و انا الیه راجعون
                            با تاسف و تاثر با خبر شديم مرحوم دکتر مهربان بر اثر کهولت سن و بیماری قند و چربی و نوعی بیماری که درست نیست اسمش آورده بشه دار فاني را وداع و در سراي باقي آرام گرفته است.
                            البته ناراحت نباشین دیشب به خوابم اومد و گفت جای بنده در اون سرا بس جای زیبایی است که مومنات و حوریون در حال خدمت بهم هستن
                            بنده خدا میگم چرا این مدت خبری ازش نبود پس داشته توشه ی مسافرتشو اماده میکرده هیییییییی
                            بنده از همین تریبون به نمایندگی کل بچه های گل سایت بورسی این ضايعه درگذشت آن مرحوم را محضر مندی و ممد شهلای ام الفساد و عاشقان این عالم ربانی تسليت عرض نموده و براي ايشان از درگاه حضرت حق علو درجات واسعه الهي و طلب مغفرت و براي بازماندگان صبر و شكيبايي و سلامتي مسئلت مي نمایم.
                            فرار کرده...الان که وقت چنگ شام شده فرار را بر قرار ترجیح داده است:D
                            https://www.facebook.com/profile.php?id=10001066806953
                            tom cruise in face book

                            نظر

                            • sinashavandi
                              عضو فعال
                              • Feb 2013
                              • 364

                              #3524
                              اخرین عکس دریافتی از مندی که در کمپ ایرانیان مستقر در سوریه در حال آموزش چریکیه

                              نظر

                              • مندی
                                عضو فعال
                                • Oct 2011
                                • 522

                                #3525
                                سلام به همه ... عذرخاهی از عزیزان ... سفر بودم ... جای همتون خالی بود ...متاسفانه یا خوشبختانه من در سفر از وسایل ارتباط جمعی دوری میکنم برای لذت بردن بیشتر از سفر... رو این حساب بود که چن روزی نبودیم خدمت سروران

                                سر فرصت تعریف میکنم که چطور گذشت این سفر که خیلی عالی بود ...باید یه کم جا به جا بشم خستگی در بکنم ...

                                ما کلهم چن روز بازارو سپردیم دست شماها ..بینینن چه بلایی که سر بازار نیاوردین ...بلند شین بلند شین که کار شماها نیس ...خودم باید بازارو درس کنم/:.yead.:/ ببینم از کجا شروع کنم ..ماشااله عینهو جیگر زلیخا شده این لندهور ..

                                من برام سوال هست قراره تو سوریه بیان یه ذره بار خرشونو بیشتر کنن که خره خسته بشه شبا که میره اسطبل زود بخابه زیاد عرعر نکنه ...اونوقت اینجا همه اسبا رو ورداشتن بدون زین دارن تاخت میکنن چارنعل فرار ...کجا داداش ..پیاده شو حداقل پول ویسکی رو حساب کن ...مست شدین؟ :)
                                این تامی یه کتاب داره بنام کتاب یزید شناسی:Dباید طلا گرفت ...تامی باید یه جلدشو اینجا آموزش بدی ...یه روایتش بود صفحه 1366 روایت 598 از تامی بن کروز:p ..گفته :
                                به ایران حمله بشه همه یا فرار یا تو خونه زیر لحاف ...اونایی که فقیر بیچاره ان میگن ...لق مملکت ،هر کی این سی سال خورده بلند شه بره دفاع هم بکنه ..اونایی هم که شیکماشون سیره مثل اوضاع این چن روزه بورسمون هست همه دنبال نقد کردنو فلنگو بستن ... /:.ph34r-smiley.:/

                                خلاصه بگم خیالتون راحت راحت .. مملکت ما رو کسی کارش نداره چون ماهارو خوب میشناسن اونایی که باید بشناسن .. کشورای دیگه علی الخصوص این همسایه های دوست وبرادر حال و حوصله پذیرایی از این ملت مومن ، با خدا، راستگو ، درستکار، اهل کارو تلاش، کمکیار خلق رو ندارن ..میگن بزارین همین جا تو همین وطنشون باشن واسه خودشون عشق وحال کنن .../.:blushsmiley:./

                                من نمیفهمم بعضی ها رو چه پشتوانه برا دنیا شاخ وشونه میکشن ..بیاین ملتو ببنین چطور رفتن تو صفای فروش سهامشون ...هنو نه ترقه ای ترکیده نه سیگارتی زدن ..اونم کجا تو سوریه:))
                                یارو کلهم دویست هزار تومن سهم بیشتر نداره همچین تو سر میزنه انگار 200 میلیونش پریده ..چه خبره آخه؟;)

                                بعضی ها هم دیدین تو این ایام عجب شیطونایی میشن..خوب تحریک میکنن .. میگن ما نقد نقد هستیم ...اتفاقن اوناییکه اینو میگن بدونین صددرصد سهم تو پاچشون هست ... برا اینکه فشارشون کمتر بشه وبه اصطلاح قمار باز که وقتی باخت باید دستشو بزنه اونجاش تا سکته نکنه ..اونا هم از این حربه استفاده میکنن فشار کمتری بهشون بیاد
                                /:.yead.:/
                                منظورم اینه اگه یه اینطور مطالبی رو دیدین داغ نشین یدفه برین تو صف فروش که شما هم مثلن نقد بشین ..

                                این مهربان گور به گور شده چن روز پیش میگفت یه استراتجی جدید پیدا کردم که از همه سهمای بازار چنتا تو سبد داشته باشم باورم نمیشد ...نگو راست میگفته این چشم شهلا:.thumbsupsmileyanim

                                مهری حالا تو این هاگیرو واگیربه قول تامی در رفتی ... البته یه بار تو مغازه اسباب فروشی دیدمش که داشت از این نارنجکای پلاستیکی میخرید:D
                                من که سر در نیووردم برا چی میخاد...فکر کنم میخاد ببنده کمر بره زیر پتو ...که اگه بهش گفتن چرا نرفتی جنگ بگه اوا خاک به سرم خاب موندم وگرنه جون حاجی آماده بودم
                                :D

                                کلن این مجردا با پتو چه سر و رازی دارن من سر در نیووردم .. همشم زیر پتو هستن/:.yead.:/ .. باید یه تاپیک جدا با کنم با موضوع خاطرات زیر پتو:D ..فکر کنم تاپیک پرباری بشه ..تاریک تاریک .../.:biggrinsmiley.:/
                                دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                                نظر

                                در حال کار...
                                X