متن کامل این بود ببخشید:">
بنده مشتری پر و پا قرص این تالار بوده ام و کمتر روزی را بدون خواندن مطالب نوشته شده در این سایت می گذرانم . اگرچه همیشه خواننده صرف بودم . اما اینبار به نظرم رسید در مورد انتخابات نظرات خودم رو با خوانندگان سایت در میون بگذارم تا بلکه در این بزنگاه تاریخی من هم در حد خودم کاری انجام داده باشم.
بزنگاه؟ واقعا؟
اول که من واقعا فکر می کنم این انتخابات علیرغم جو بی رونقی که به آن حکم فرماست جدا یک فرصت یا بزنگاه است. در این سالهای حاکمیت یکپارچه اصولگرایان سلامت انتخابات تا حدودی مخدوش شده. اما در حال حاضر با توجه به شکاف های عمیق درون حاکمیت که مالیخولیایی ترین تفکرات هم نمی تواند آن را زرگری بپندارد تا حدودی زیادی تخلف ( شما بخوانید تقلب ) وسیع در انتخابات که لازمه آن یکپارچگی محض مجریان و ناظران است ناممکن به نظر می رسد. توضیح بیشتر اینکه مثلا قبل از 22 خرداد 88 من به شما می گفتم در انتخابات می خواهند تخلف کنند. معنیش کاملا واضح بود. یعنی بر رای آقای احمدی نژاد اضافه شود و رای آقای مهندس موسوی کم شود. حالا من امروز به 10 نفر می گویم می خواهند در انتخابات تخلف کنند. به نظر شما ایا برداشت واحدی از این جمله من صورت می پذیرد؟؟ آینده را نمی توان پیش بینی کرد، اما به فرض قدرت گیری مجدد اصولگرایان معلوم نیست چقدر باید صبر کرد تا بار دیگر کورسوی امیدی بر سلامت انتخاباتی پیدا کرد.
تحریم چرا نه؟
بسیاری از دوستان و هم رایان همیشه در چنین شرایطی حرف از تحریم میزنند ( خواستم بنویسم بر طبل تحریم می کوبند اما پاک کردم چون نمی خواهم برای اثبات حرف از واژه های این چنینی استفاده کنم حرف اگر حساب باشد به دل طرف می نشیند نیاز به این واژه ها و عبارات نیست.)
حقیقتش این حس، حس غریبی نیست. خود من هم تا چند روز بعد از رد صلاحیت هاشمی در همین فکر بودم. من هم با خودم فکر کردم که .......... (خیر سرشان) با این انتخاباتشان ، با خودم گفتم اگر این انتصابات را بپذیریم و در آن شرکت کنیم ، پس دفعه بعد چه میزی برایمان خواهند چید و ما آن موقع باید بین کوچک زاده و رسایی و حسینیان لابد انتخاب کنیم. اما بعد از آن خیلی چیزها مرا متقاعد کرد که دلایل زیادی برای رای دادن وجود دارد.
جالبیه قضیه این بود که چیزی شبیه آنکه من در ذهن داشتم یکی از کاندیداها برای جذب رای به رقیبش گفت. منظورم آقای ولایتی است در مقابل سعیدجان. گفت که دیپلماسی کلاس فلسفه نیست که شما بگویید منطق ما قوی بود و طرف مقابل منکوب شد. یا این که نمی توان روی مواضع خود ایستاد و به طرف مقابل گفت که شما از همه خواسته هایت کوتاه بیا . راست می گفت. عرصه سیاست عرصه یک تعامل انسانی بین دو نفر نیست که روابط احساسی و عاطفی در آن بازیگر اصلی باشد. عرصه سیاست حکم می کند که شما به داشته های خودت فکر کنی و ببینی چه کاری از دستت بر می آید. ببینی کارت چه اثری دارد- و نه اینکه چه احساسی در تو ایجاد می کند - . عرصه سیاست عرصه این نیست که تودهنی محکمی به دهان دیگران بکوبی بلکه باید نگاه کنی طرف چقدر دردش می آید. باور کنید این مقوله انتخاب بین بد و بدتر فقط چیزی نیست که مخصوص ما باشد. گاهی آن بالایی هم علیرغم این که نظر بر کسی دارد بنا بر اقتضا مجبور است در بازی سیاست شده بین گزینه های غیر ایده آلش اهم و فی الاهم کند. عرصه سیاست عرصه عهد و پیمان بستن و تا قیامت سر حرف خود ماندن نیست. عرصه مراد و مریدی و لوطی مسلکی نیست. عرصه انتقام خون فلانی را می گیریم نیست. عرصه عشق و کینه نیست.
سه شرط
سه شرط یا معیار وجود دارد که ممکن است تحریم را توجیه پذیر کند
1- سلامت انتخابات شدیدا مخدوش باشد
2- فاصله بین گزینه ها ناچیز باشد
3- تحریم تاثیری قوی داشته باشد
سلامت انتخابات
بنده به هیچ عنوان نمی توانم قسم بخورم که این انتخابات انتخابات سالمی خواهد بود اما می دانم امکان تقلب در این شرایط بسیار دشوار تر از سری های قبلیست. یکی از دوستان در همین تالار می گفت من رای نمی دهم تا حکومت را مجبور به آمارسازی کنم . خوب دوست عزیز انصاف بده اگر بنا به آمار سازی باشد جابجایی رای کار سخت تریست تا زیاد اعلام کردن شرکت کنندگان. فرض کنیم در انتخابات سال 88 موسوی رد صلاحیت می شد، یا اصلا کاندیدا نمی شد قاعدتا آن تعداد که به ایشان رای دادند همه تحریم می کردند ( مثلا 13 میلیون) اما باز هم حکومت اعلام می کرد که 40 میلیون شرکت کرده اند. آیا کسی حاضر بود به خیابان بیاید و باتوم و گاز اشک آور بخورد و کهریزک برود تا بگوید آمار را زیاد اعلام کرده اند؟ یک مطلب دیگر که اگرتقلب در این انتخابات به آسانی گذشته بود رد صلاحیت آقای هاشمی درملا عام به مراتب هزینه اش بیشتر از ناک اوت کردن ایشان پشت درهای بسته وزارت کشور بود.
تفاوت نامزدها
بسیاری معتقدند که نامزدهای این بار سر و ته یک کرباسند و هیچ کدام نامزد ایده آل نیستند. بنده با قسمت دوم کاملا موافقم. هیچ یک ایده آل نیستند. آقای روحانی که رسما متعلق به جناح راست و روحانیت مبارز است. دوستی قسمتی از روزنامه را که از روحانی نقل شده بود که شعار مرگ بر آمریکا چقدر خوب است را در همین تالار گذاشته بود. یا من خودم انتقادات ایشان را به مجلس ششم خوانده ام. یا ایشان با الهام و احمدی نژاد در انتخابات مجلس ششم هم لیست بود.
در مورد آقای دکتر عارف هم بایستی بگویم اصلا نسبت به ایشان حس خوبی ندارم. از علاقه مندان ایشان معذرت می خواهم. اما یاد مصاحبه ایشان با شهروند می افتم قبل از سال 88 ، یقین می کنم که این بزرگوار هیچ حس درستی نسبت به فضای سیاسی موجود ندارد. ایشان چون معاون اول خاتمی بوده فکر می کند به نوعی نفر دوم اصلاحات است یا به قول خودش اگر خاتمی 100 است ایشان 90 است . رئیس جمهور بیش از هر چیز یک چهره سیاسیست و آقای عارف به اعتقاد من اصلا شم سیاستمداری ندارد. نه سخنور است ، نه پرستیژ و کاریزما دارد، نه می داند کی عصبانی شود کی بخندد. خلاصه چون بهزاد نبوی را نذاشتند معاون اول دور دوم خاتمی شود ایشان شدند معاون اول.
همه این حرفها را گفتم که بگویم بنده هم با بسیاری از دوستان که حرف های مشابه می زنند هم عقیده ام. بنده هم صابون آن را به دلم نمالیده ام که آقای روحانی مهندس بازرگان است و نه حتی به نظر من هاشمی دوم یا آقای عارف در کاردانی و سیاستمداری مصدق است. عمده دلیل من برای رای دادن نگاه به طرف مقابل است. شاید اگر جلیلی و قالیباف نبودند بنده هم شک عمیقی بر دلم می فتاد که شرکت بکنم یانه.
عرضم این است که اگر چه از بیست باید با عارف و روحانی 7 یا 8 داد اما طرف مقابل قطعا نمره اش -20 است.
و این ماجرا نفیا مرا به پای صندوق رای می کشاند.
تاثیر تحریم
اتفاقا تحریم در جوامعی جواب می دهد که هر چه بیشتر دموکراتیزه شده باشند. دوستی در انتخابات 88 حرف از تحریم می زد. می گفتم چرا، می گفت هرچه قدر ما نرویم رای بدهیم حکومت تحت فشار قرار می گیرد. و کم کم مجبور است به حضور افرادی مثل عبدالله نوری و یا بعد از عزت الله سحابی و ... تن بدهد. من بنا بر طبیعت ذاتی ام آن موقع سر تکان دادم و وارد بحث نشدم. اما شما با شناختی که دارید قاضی. اگر در انتخاباتی 20 درصد شرکت کنند ایا حکومت تن به این چیزها می دهد؟ آن دوست من تهرانی بود . من که مردم شهرستان خودم کاشان را می بینم یقین دارم آمار شرکت کننده هیچ وقت زیر 40 درصد نمی آید. به علاوه در حال حاضر با دیدن جو موجود مطمئن هستم شرکت کنندگان این انتخابات آنقدر هستند که تاثیر تحریمی ها حتی با اعلام نتایج واقعی ناچیز باشد. با این وجود باز به فرضم بر می گردم. اگر در انتخاباتی 20 درصد شرکت کنند ایا حکومت – این حکومتی که شما می شناسید - حاضر است از مواضعش عقب نشینی کند؟ ومثلا تن به حضور کاندیدای ایده ال ما بدهد؟ حاشا و کلا.
ایا اصلا به فرض شرکت 20 درصدی از حکومت مشروعیت زدایی می شود؟ یعنی کرسی آن در سازمان ملل گرفته می شود؟ یا مثلا کارمندان دولت از فردا سر کارشان حاضر نمی شوند و از دریافت حقوقشان امتناع می کنند؟ آیا خانم اشتون دیگر پای میز مذاکره هیئت ایرانی نمی نشیند؟ آیا چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی کسی وقعی به رای دادن یا ندادن من و شما می گذارد؟
سوال من این است که ته ته تحریم انتخابات و در خوشبینانه ترین حالت قرار است چه دست آوردی حاصل شود؟ چه تحریم گسترده ای صورت بگیرد و چه نگیرد من می توانم با خطای بسیاری کمی حرف هایی که فردای انتخابات در مورد حضور میلیونی مردم در پای صندوق های رای زده شده را پیش بینی کنم. شما هم می توانید. اصلا مسلم است وقتی اسمش را گذاشته اند حماسه سیاسی امکان ندارد چیزی متفاوت با نظر حاکمیت اعلام شود. امیدوارم گرفتار توهم نشده باشم ، اما به نظرم وقتی آن بالایی ها تاکید می کنند که هر رای، راییست به نظام ، دارد سعی می کند مارا از رای دادن منصرف کند.
آیا دوستان موردی را سراغ دارند که تحریم انتخابات نتیجه موفقیت آمیزی به همراه داشته باشد؟ حالا نه فقط در ایران در کل جهان؟ من قبول دارم قهر یا تحریم گاهی احساس بهتری در انسان به وجود می آورد. یک نوع احساس رضایت. اما بحث ما یک بحث سیاسیست و باید برای موفق بودن یا ناموفق بودن عمل سیاسی به بیرون نگاه کرد نه به درون. آیا دوستان با من هم عقیده نیستند که هیچ تحولی با نشستن در خانه رخ نمی دهد؟ گام های مثبتی که در راه پیشرفت آرمان های ما برداشته شدند همه با شرکت در انتخابات بود. اگر در سال 76 با تکیه بر تئوری بنویسید خاتمی بخوانید ناطق نوری انتخابات تحریم می شد الان وضع چگونه بود. آیا اعتراضات سال 88 زائیده تحریم بود یا زائیده عمل سیاسی.
یکبار دیگر عرایضم را مرور می کنم. تقلب گسترده در این انتخابات کار ساده ای نیست. تفاوت نامزدها زیاد است نه به خاطر نکات مثبت اصلاح طلب ها بلکه به خاطر نکات منفی سعیدجان و باقرجان کلا تحریم نتیجه ای در بر ندارد و یا حداقل تا الان چنین بوده است.
عارف یا روحانی؟
بنده خیلی در مورد این که به چه کسی رای بدهیم مطلبی ندارم. آقای عارف و روحانی از لحاظ قوت ها و ضعف ها تفاوت زیادی ندارند. اگرچه اینجانب به شخصه آقای روحانی را به آقای عارف ترجیح می دهم. اما فکر می کنم با شرایط موجود رای دادن به آقای عارف که در بین عوام پایگاه چندانی ندارند رای دادن به ایشان به نوعی دور ریختن رای باشد. آن هم به دلیل این که شانس ایشان پایینتر از آقای روحانیست . رای به عارف یعنی یک رای که می توانست به روحانی داده شود کنار گذاشته شد.عمیقا امیدوار قبل از دور اول ائتلافی صورت بپذیرد. اگر چه در هر چیز بدی نکات مثبتی هم می توان پیدا کرد. مثلا اگر عارف بماند و در نهایت رای نیاورد متوجه می شود که در شرایط موجود شانسی ندارد و شاید در دفعات بعد از حرکات تکروانه مشابه دست بکشد.
در آنسوی میدان
بخش اصلی حرف من چیزی نبود که تا الان گفتم. فکر و دغدغه من که باعث نوشتن این سیاهه و درد آوردن سر بزرگواران شد از حالا به بعد است. و خلاصه ی از اینجا به بعد این است که می خواهم بگویم حقیر بیشتر از آنکه نگران رئیس جمهور شدن آقای جلیلی باشم ، نگران آقای شهردار هستم. در حالیکه همه نگاه ها متوجه آقای جلیلیست و همه از تندرو بودن وی صحبت می کنند و اطرافیانش را به هم نشان می دهند و در مورد حمایت همه جانبه حاکمیت و ارگان های نظامی از او داستان پردازی می کنند و حتی چشم امیدشان را به دیگر نامزدهای اصولگرا می دوزند و دست به دامن آنها می شوند، شهردار محترم جایگاه خود را در صدر حفظ کرده است. یکی از دوستان این تالار که پارا فراتر گذاشته و نه تنها بارها و بارها بر رئیس جمهور شدن سعید جلیلی تاکید می ورزد، بلکه بیان می کند که علی باقری نیز به عنوان جانشین بعدی او از همین الان تعیین شده. همین جا خطاب به این سرور گرامی عرض کنم آیا ده سال پیش کسی بود که باور کند 10 سال بعد هاشمی که آن موقع هنوز جهت گیری اش به سمت راست بود روزی در این نظام رد صلاحیت شود؟ آیا کروبی که رئیس مجلس است و زندانی شدن یک نماینده را تاب نمی آورد روزی محبوس گردد؟ آیا خاتمی که رئیس جمهور است و می گویند پس از ایت الله خمینی بیشترین محبوبیت را بعد از انقلاب در دل توده ها داشته روزی کارش به ممنوع الخروجی بکشد؟ آیا میرحسین، سیاستمدار ساکت و گوشه نشین روزی مردم را به تظاهرات دعوت بنماید؟ آیا اصلاح طلبان که تصور می شد الی الابد برنده انتخابات خواهند بود روزی مجبور شوند روحانی را نامزد انتخابات خود قراردهند؟ لذا سیاست در کشورهای شخص محور قابلیت پیش بینی پایینی دارد. خواهشم از دوستان این است که حداقل درباره جانشین آقای جلیلی با تامل بیشتر و قاطعیت کمتر اعلام نظر بفرمایند.
من هم مثل بسیاری از شما در اقوام و آشنایان کسانی را می شناسم که به قولی به بالا وصل اند. حالا به حاکمیت یا ارگان های نظامی خاص. کسانی که حرفشان همواره با تقریب بالایی حرف حاکمیت بوده. برای اولین بار ان موقع به من شوک وارد شد که از یکی از همین ها پرسیده شد که : شما که حتما به جلیلی رای میدین؟ گفت نه! یا قالیباف یا ولایتی. بعد خبر امام جمعه کرمان درباره رای قاسم سلیمانی به قالیباف . و یکی یکی اضافه شدن شواهد. کم کم دیدم کسانی که مطمئن بودم رایشان جلیلیست هیچ کدام به سعیدجان رای نمی دهند. طرفدارانش نهایتا عامیان مذهبی تندرو و آرمانگرایاند. خوشبختانه اگر چه طبقه متوسط جامعه ما اقلیتند اما این جماعت نیز اکثریت نیستند و با توجه به اوضاع اقتصادی توان اقناع جامعه توسط این گروه چندان زیاد نیست. به لحاظ سازمانی هم جبهه پایداری تا آنجا که می دانم تنها شکل حامی ایشان است. تشکلی که اگر چه همسویی کاملی با حکومت دارد اما انتخاب اول حاکمیت بین جریان های موجود نیست. جلیلی خیلی بیش از خطری که دارد خطرناک به نظر می رسد.
اما به فرض به قدرت رسیدن جلیلی این اتفاق بدون وجوه مثبت نیست
نزدیکی های بهمن 57 از مهندس بازرگان پرسیدند رهبر انقلاب از نظر شما کیست؟ گفت شاه. گفتند یعنی چه؟ گفت در حقیقت این شاه است که با رفتار غلط خود به وجود آورنده انقلاب شده است. بر مبنای همین استدلال می توان گفت که رهبر جنبش سبز نه مهندس موسوی نه مهدی کروبی که خود محمود احمدی نژاد است. احمدی نژاد با رفتارهای نامعقولی که به صورت آشکار بروز می داد اتحاد منسجمی را در جامعه علیه خود به وجود آورد. اگر احمدی نژاد از رفتارهای هیجانی و نمایشی خودداری می کرد و کمی به سر و وضعش می رسد و متین تر سخن می گفت اما در عرصه سیاست و تصمیم گیری به تصمیم های غلط و رادیکال خود ادامه می داد شاید هیچ وقت شاهد چنین وحدت و شدت عملی در برابر او در جامعه نبودیم. علیرغمی که او سخنور بود و قابلیت نفوذ در قلب سطوح پایینی جامعه را داشت. اما آقای جلیلی با اینکه همانند احمدی نژاد نماد حرکات نامعقول و تندروانه ، تنش با دنیا و مظهر دگماتیسم است ، نزد عوام محبوبیتی ندارد. من فکر می کنم آقای جلیلی می تواند ما را به یک اتحاد و برانگیختگی در برابر شرایط موجود برساند. خیلی توضیح نمی دهم.
از فحوای اظهارات بسیاری از دوستان این طور به نظر می رسد که اگر فردای انتخابات اعلام بشود که مثلا جلیلی باخت و قالیباف برد همه خوشحال شوند و نفسی به راحتی بکشند. شک نکنید که بنده هم به هیچ عنوان تمایلی ندارم آقای جلیلی و همفکران ایشان به قدرت برسند. من می گویم به قدرت رسیدن ایشان با داشتن نکات منفی فراوان، نکات مثبتی هم دارد. لذا می خواهم دوستان را از کسی بر حذر کنم که معایب جلیلی را کما بیش دارد ولی محاسن وی را نه.
جناب آقای قالیباف فعلا در صدر نظرسنجی هاست. ایشان نه نماینده تندروهاست ، نه نماینده سنتی ها و نه نماینده مقامات عالی نه نماینده تیم احمدی نژاد و نه نماینده صد در صد نظامیان اما همین باعث شده که او در مرکز ثقل تمامی گروه های موجود در حاکمیت قرار بگیرد و به قدرت رسیدن او به نحوی همه را راضی کند. دقیقا استراتژی او این است که همه طرف را داشته باشد. البته هر بخش به اندازه فایده ای که می تواند برساند. با قدرت گرفتن قالیباف جریان حاکم یکدست می شود. حرکات نمایشی و رادیکال و لج در آور تعطیل می گردد. نظامیان دست باز تری برای اعمال نفوذ خواهند داشت. دیگر خبری از اختلاس های کلان نخواهیم شنید ( نه به این دلیل که وجود نخواهد داشت) . و از همه بدتر امیدی در دل ملت شکل خواهد گرفت. هم از این بابت که کاندید موهومی نظام انتخاب نشد و همین که شخص میانه روی خوش تیپ که کت و شلوار شیک می پوشد و ریش هایش را کوتاه می کند به قدرت رسید. قالیباف می تواند در قامت یک فرد تکنوکرات خود را نشان دهد. کلاه ایمنی به سر داخل تونل برود و در مورد خاکبرداری با لودر حرفهای فنی بزند. قالیباف می داند عصر لات بازی و خرافات و هاله نور شروع نشده تمام شد. و اما در عرصه سیاست خارجه تقریبا رئیس جمهور هیچ کاره است. تنها نقش وی به عنوان یک سیگنال است که نشان می دهد تمایل رای دهندگان برای جهت گیری سیاست خارجه به کدام سمت نشانه رفته و مقامات عالی نظام تا چه حد دست باز در اعمال نظر دارند. قالیباف دقیقا تاییدی بر شرایط موجود است.
فقط در این باره یک نکته را توضیح بدهم .
1- قالیباف انسان به شدت قدرت طلبیست. همه کسانی که به عرصه سیاست وارد می شوند قدرت طلبند اما این شدت و ضعف دارد. به نظر کسی مثل جلیلی یا خاتمی اگر می خواهند رئیس جمهور شوند به خاطر صرف ریاست جمهوری نیست. این افراد علاقه دارند قدرت بگیرند تا جامعه را به سمتی که می خواهند هدایت کنند. یعنی از ریاست جمهوری به عنوان وسیله استفاده می کنند. اما امثال قالیباف و احمدی نژاد به خود ریاست جمهوری به عنوان هدف نگاه می کنند. یعنی می خواهند رئیس جمهور شوند تا رئیس جمهور شده باشند .لذا آقای قالیباف در این راه حاضر است به هر رنگی در آید و هر گفتمانی در پیش بگیرد تا رای بیاورد. تا اینجا مورد بدی وجود ندارد.
2- قالیباف در تمامی برنامه ها ، بیانات ، و مناظرات صحبت جدی در مورد آزادی بیان ، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل ها ، احزاب، حقوق شهروندی، دموکراسی ، عامل مثبت با دنیا نمی زند. حتی الان که موعد وعده و وعید است. تنها به این بسنده می کند که ای طالبان آزادی بدانید و آگاه باشید که اصلاح طلبان و دوم خردادی ها هم طرفدار ازاید نیستند چون در سال فلان اقای فیسال به من گفت بهمان. اما ایشان هیچ جا نمی گوید اگر اینها نیستند. دانشجوی محترم شهروند محترم من هم طرفدار آزادی هستم. این هم به خودی خود مسئله فاجعه ای نیست. اما من می خواهم هر دوی اینها در کنار هم قرار بگیرد. هم 1 هم 2
قدرت طلبی و عدم صحبت درباره آزادی
این به آن معناست که آقای قالیباف علیرغم تمام قدرت طلبی و عطشش به ریاست جمهوری حتی هیچ وعده ای به ما نمی دهد و در دولت خود هیچ سهمی برای دموکراسی ، ازادی و حقوق مدنی در نظر نگرفته است. ایشان تمامی تخم مرغ های خود را در سبد اقتدار گرایان نیروهای نظامی و بیت قرارداده است. چون واقعا اعتقادی به این موضوع ندارد. اگر کسی می تواند نمونه ای بیاورد تا
سخن را کوتاه کنم. در سال 76 جو آزادی و دموکراسی و گفتگو ملت را گرفت ، در 8 سال این جو گذشت و در سال 84 معین رای نیاورد. سال 84 جو ساده زیستی و عدالت و عوامگرایی و ضدیت با اشرافیت ملت را گرفت این جو هم الان خالی شد و جلیلی شانسی نخواهد داشت. به سلامتی امسال جو اقدامات موثر و مدیریت کارآمدو از اینجور صحبتها.
کسی نمی تواند از قالیباف متنفر باشد آنجور که از احمدی نژاد می شود بود. اما قالیباف در نهایت همان آش و همان کاسه سابق را برایمان تدارک خواهد دید. حرف من این نیست که در صورت وجود دو قطبی جلیلی قالیباف به باید به نفع جلیلی وارد صحنه شد. حرف من این است که فردایی که اعلام شد قالیباف برنده انتخابات است نباید احساس خوشحالی کرد.
در حال حاضر تنها امید بنده به تحقق این سناریوست که در دور دوم روحانی و قالیباف صعود کنند و اختلاف ارای آنها به طرز مایوس کننده زیاد نباشد.در این مرحله ارای خاموش و تحریمی ها تغییر نظر داده وارد عرصه شوند و سرنوشت انتخابات تغییر کند.
ببخشید اگر طولانی شد. اما یکجایی باید حرفم را میزدم. کجا بهتر از اینجا. بی صبرانه منتظر بازخورد عرایضم اط جامب اساتید خودم هستم.
بنده مشتری پر و پا قرص این تالار بوده ام و کمتر روزی را بدون خواندن مطالب نوشته شده در این سایت می گذرانم . اگرچه همیشه خواننده صرف بودم . اما اینبار به نظرم رسید در مورد انتخابات نظرات خودم رو با خوانندگان سایت در میون بگذارم تا بلکه در این بزنگاه تاریخی من هم در حد خودم کاری انجام داده باشم.
بزنگاه؟ واقعا؟
اول که من واقعا فکر می کنم این انتخابات علیرغم جو بی رونقی که به آن حکم فرماست جدا یک فرصت یا بزنگاه است. در این سالهای حاکمیت یکپارچه اصولگرایان سلامت انتخابات تا حدودی مخدوش شده. اما در حال حاضر با توجه به شکاف های عمیق درون حاکمیت که مالیخولیایی ترین تفکرات هم نمی تواند آن را زرگری بپندارد تا حدودی زیادی تخلف ( شما بخوانید تقلب ) وسیع در انتخابات که لازمه آن یکپارچگی محض مجریان و ناظران است ناممکن به نظر می رسد. توضیح بیشتر اینکه مثلا قبل از 22 خرداد 88 من به شما می گفتم در انتخابات می خواهند تخلف کنند. معنیش کاملا واضح بود. یعنی بر رای آقای احمدی نژاد اضافه شود و رای آقای مهندس موسوی کم شود. حالا من امروز به 10 نفر می گویم می خواهند در انتخابات تخلف کنند. به نظر شما ایا برداشت واحدی از این جمله من صورت می پذیرد؟؟ آینده را نمی توان پیش بینی کرد، اما به فرض قدرت گیری مجدد اصولگرایان معلوم نیست چقدر باید صبر کرد تا بار دیگر کورسوی امیدی بر سلامت انتخاباتی پیدا کرد.
تحریم چرا نه؟
بسیاری از دوستان و هم رایان همیشه در چنین شرایطی حرف از تحریم میزنند ( خواستم بنویسم بر طبل تحریم می کوبند اما پاک کردم چون نمی خواهم برای اثبات حرف از واژه های این چنینی استفاده کنم حرف اگر حساب باشد به دل طرف می نشیند نیاز به این واژه ها و عبارات نیست.)
حقیقتش این حس، حس غریبی نیست. خود من هم تا چند روز بعد از رد صلاحیت هاشمی در همین فکر بودم. من هم با خودم فکر کردم که .......... (خیر سرشان) با این انتخاباتشان ، با خودم گفتم اگر این انتصابات را بپذیریم و در آن شرکت کنیم ، پس دفعه بعد چه میزی برایمان خواهند چید و ما آن موقع باید بین کوچک زاده و رسایی و حسینیان لابد انتخاب کنیم. اما بعد از آن خیلی چیزها مرا متقاعد کرد که دلایل زیادی برای رای دادن وجود دارد.
جالبیه قضیه این بود که چیزی شبیه آنکه من در ذهن داشتم یکی از کاندیداها برای جذب رای به رقیبش گفت. منظورم آقای ولایتی است در مقابل سعیدجان. گفت که دیپلماسی کلاس فلسفه نیست که شما بگویید منطق ما قوی بود و طرف مقابل منکوب شد. یا این که نمی توان روی مواضع خود ایستاد و به طرف مقابل گفت که شما از همه خواسته هایت کوتاه بیا . راست می گفت. عرصه سیاست عرصه یک تعامل انسانی بین دو نفر نیست که روابط احساسی و عاطفی در آن بازیگر اصلی باشد. عرصه سیاست حکم می کند که شما به داشته های خودت فکر کنی و ببینی چه کاری از دستت بر می آید. ببینی کارت چه اثری دارد- و نه اینکه چه احساسی در تو ایجاد می کند - . عرصه سیاست عرصه این نیست که تودهنی محکمی به دهان دیگران بکوبی بلکه باید نگاه کنی طرف چقدر دردش می آید. باور کنید این مقوله انتخاب بین بد و بدتر فقط چیزی نیست که مخصوص ما باشد. گاهی آن بالایی هم علیرغم این که نظر بر کسی دارد بنا بر اقتضا مجبور است در بازی سیاست شده بین گزینه های غیر ایده آلش اهم و فی الاهم کند. عرصه سیاست عرصه عهد و پیمان بستن و تا قیامت سر حرف خود ماندن نیست. عرصه مراد و مریدی و لوطی مسلکی نیست. عرصه انتقام خون فلانی را می گیریم نیست. عرصه عشق و کینه نیست.
سه شرط
سه شرط یا معیار وجود دارد که ممکن است تحریم را توجیه پذیر کند
1- سلامت انتخابات شدیدا مخدوش باشد
2- فاصله بین گزینه ها ناچیز باشد
3- تحریم تاثیری قوی داشته باشد
سلامت انتخابات
بنده به هیچ عنوان نمی توانم قسم بخورم که این انتخابات انتخابات سالمی خواهد بود اما می دانم امکان تقلب در این شرایط بسیار دشوار تر از سری های قبلیست. یکی از دوستان در همین تالار می گفت من رای نمی دهم تا حکومت را مجبور به آمارسازی کنم . خوب دوست عزیز انصاف بده اگر بنا به آمار سازی باشد جابجایی رای کار سخت تریست تا زیاد اعلام کردن شرکت کنندگان. فرض کنیم در انتخابات سال 88 موسوی رد صلاحیت می شد، یا اصلا کاندیدا نمی شد قاعدتا آن تعداد که به ایشان رای دادند همه تحریم می کردند ( مثلا 13 میلیون) اما باز هم حکومت اعلام می کرد که 40 میلیون شرکت کرده اند. آیا کسی حاضر بود به خیابان بیاید و باتوم و گاز اشک آور بخورد و کهریزک برود تا بگوید آمار را زیاد اعلام کرده اند؟ یک مطلب دیگر که اگرتقلب در این انتخابات به آسانی گذشته بود رد صلاحیت آقای هاشمی درملا عام به مراتب هزینه اش بیشتر از ناک اوت کردن ایشان پشت درهای بسته وزارت کشور بود.
تفاوت نامزدها
بسیاری معتقدند که نامزدهای این بار سر و ته یک کرباسند و هیچ کدام نامزد ایده آل نیستند. بنده با قسمت دوم کاملا موافقم. هیچ یک ایده آل نیستند. آقای روحانی که رسما متعلق به جناح راست و روحانیت مبارز است. دوستی قسمتی از روزنامه را که از روحانی نقل شده بود که شعار مرگ بر آمریکا چقدر خوب است را در همین تالار گذاشته بود. یا من خودم انتقادات ایشان را به مجلس ششم خوانده ام. یا ایشان با الهام و احمدی نژاد در انتخابات مجلس ششم هم لیست بود.
در مورد آقای دکتر عارف هم بایستی بگویم اصلا نسبت به ایشان حس خوبی ندارم. از علاقه مندان ایشان معذرت می خواهم. اما یاد مصاحبه ایشان با شهروند می افتم قبل از سال 88 ، یقین می کنم که این بزرگوار هیچ حس درستی نسبت به فضای سیاسی موجود ندارد. ایشان چون معاون اول خاتمی بوده فکر می کند به نوعی نفر دوم اصلاحات است یا به قول خودش اگر خاتمی 100 است ایشان 90 است . رئیس جمهور بیش از هر چیز یک چهره سیاسیست و آقای عارف به اعتقاد من اصلا شم سیاستمداری ندارد. نه سخنور است ، نه پرستیژ و کاریزما دارد، نه می داند کی عصبانی شود کی بخندد. خلاصه چون بهزاد نبوی را نذاشتند معاون اول دور دوم خاتمی شود ایشان شدند معاون اول.
همه این حرفها را گفتم که بگویم بنده هم با بسیاری از دوستان که حرف های مشابه می زنند هم عقیده ام. بنده هم صابون آن را به دلم نمالیده ام که آقای روحانی مهندس بازرگان است و نه حتی به نظر من هاشمی دوم یا آقای عارف در کاردانی و سیاستمداری مصدق است. عمده دلیل من برای رای دادن نگاه به طرف مقابل است. شاید اگر جلیلی و قالیباف نبودند بنده هم شک عمیقی بر دلم می فتاد که شرکت بکنم یانه.
عرضم این است که اگر چه از بیست باید با عارف و روحانی 7 یا 8 داد اما طرف مقابل قطعا نمره اش -20 است.
و این ماجرا نفیا مرا به پای صندوق رای می کشاند.
تاثیر تحریم
اتفاقا تحریم در جوامعی جواب می دهد که هر چه بیشتر دموکراتیزه شده باشند. دوستی در انتخابات 88 حرف از تحریم می زد. می گفتم چرا، می گفت هرچه قدر ما نرویم رای بدهیم حکومت تحت فشار قرار می گیرد. و کم کم مجبور است به حضور افرادی مثل عبدالله نوری و یا بعد از عزت الله سحابی و ... تن بدهد. من بنا بر طبیعت ذاتی ام آن موقع سر تکان دادم و وارد بحث نشدم. اما شما با شناختی که دارید قاضی. اگر در انتخاباتی 20 درصد شرکت کنند ایا حکومت تن به این چیزها می دهد؟ آن دوست من تهرانی بود . من که مردم شهرستان خودم کاشان را می بینم یقین دارم آمار شرکت کننده هیچ وقت زیر 40 درصد نمی آید. به علاوه در حال حاضر با دیدن جو موجود مطمئن هستم شرکت کنندگان این انتخابات آنقدر هستند که تاثیر تحریمی ها حتی با اعلام نتایج واقعی ناچیز باشد. با این وجود باز به فرضم بر می گردم. اگر در انتخاباتی 20 درصد شرکت کنند ایا حکومت – این حکومتی که شما می شناسید - حاضر است از مواضعش عقب نشینی کند؟ ومثلا تن به حضور کاندیدای ایده ال ما بدهد؟ حاشا و کلا.
ایا اصلا به فرض شرکت 20 درصدی از حکومت مشروعیت زدایی می شود؟ یعنی کرسی آن در سازمان ملل گرفته می شود؟ یا مثلا کارمندان دولت از فردا سر کارشان حاضر نمی شوند و از دریافت حقوقشان امتناع می کنند؟ آیا خانم اشتون دیگر پای میز مذاکره هیئت ایرانی نمی نشیند؟ آیا چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی کسی وقعی به رای دادن یا ندادن من و شما می گذارد؟
سوال من این است که ته ته تحریم انتخابات و در خوشبینانه ترین حالت قرار است چه دست آوردی حاصل شود؟ چه تحریم گسترده ای صورت بگیرد و چه نگیرد من می توانم با خطای بسیاری کمی حرف هایی که فردای انتخابات در مورد حضور میلیونی مردم در پای صندوق های رای زده شده را پیش بینی کنم. شما هم می توانید. اصلا مسلم است وقتی اسمش را گذاشته اند حماسه سیاسی امکان ندارد چیزی متفاوت با نظر حاکمیت اعلام شود. امیدوارم گرفتار توهم نشده باشم ، اما به نظرم وقتی آن بالایی ها تاکید می کنند که هر رای، راییست به نظام ، دارد سعی می کند مارا از رای دادن منصرف کند.
آیا دوستان موردی را سراغ دارند که تحریم انتخابات نتیجه موفقیت آمیزی به همراه داشته باشد؟ حالا نه فقط در ایران در کل جهان؟ من قبول دارم قهر یا تحریم گاهی احساس بهتری در انسان به وجود می آورد. یک نوع احساس رضایت. اما بحث ما یک بحث سیاسیست و باید برای موفق بودن یا ناموفق بودن عمل سیاسی به بیرون نگاه کرد نه به درون. آیا دوستان با من هم عقیده نیستند که هیچ تحولی با نشستن در خانه رخ نمی دهد؟ گام های مثبتی که در راه پیشرفت آرمان های ما برداشته شدند همه با شرکت در انتخابات بود. اگر در سال 76 با تکیه بر تئوری بنویسید خاتمی بخوانید ناطق نوری انتخابات تحریم می شد الان وضع چگونه بود. آیا اعتراضات سال 88 زائیده تحریم بود یا زائیده عمل سیاسی.
یکبار دیگر عرایضم را مرور می کنم. تقلب گسترده در این انتخابات کار ساده ای نیست. تفاوت نامزدها زیاد است نه به خاطر نکات مثبت اصلاح طلب ها بلکه به خاطر نکات منفی سعیدجان و باقرجان کلا تحریم نتیجه ای در بر ندارد و یا حداقل تا الان چنین بوده است.
عارف یا روحانی؟
بنده خیلی در مورد این که به چه کسی رای بدهیم مطلبی ندارم. آقای عارف و روحانی از لحاظ قوت ها و ضعف ها تفاوت زیادی ندارند. اگرچه اینجانب به شخصه آقای روحانی را به آقای عارف ترجیح می دهم. اما فکر می کنم با شرایط موجود رای دادن به آقای عارف که در بین عوام پایگاه چندانی ندارند رای دادن به ایشان به نوعی دور ریختن رای باشد. آن هم به دلیل این که شانس ایشان پایینتر از آقای روحانیست . رای به عارف یعنی یک رای که می توانست به روحانی داده شود کنار گذاشته شد.عمیقا امیدوار قبل از دور اول ائتلافی صورت بپذیرد. اگر چه در هر چیز بدی نکات مثبتی هم می توان پیدا کرد. مثلا اگر عارف بماند و در نهایت رای نیاورد متوجه می شود که در شرایط موجود شانسی ندارد و شاید در دفعات بعد از حرکات تکروانه مشابه دست بکشد.
در آنسوی میدان
بخش اصلی حرف من چیزی نبود که تا الان گفتم. فکر و دغدغه من که باعث نوشتن این سیاهه و درد آوردن سر بزرگواران شد از حالا به بعد است. و خلاصه ی از اینجا به بعد این است که می خواهم بگویم حقیر بیشتر از آنکه نگران رئیس جمهور شدن آقای جلیلی باشم ، نگران آقای شهردار هستم. در حالیکه همه نگاه ها متوجه آقای جلیلیست و همه از تندرو بودن وی صحبت می کنند و اطرافیانش را به هم نشان می دهند و در مورد حمایت همه جانبه حاکمیت و ارگان های نظامی از او داستان پردازی می کنند و حتی چشم امیدشان را به دیگر نامزدهای اصولگرا می دوزند و دست به دامن آنها می شوند، شهردار محترم جایگاه خود را در صدر حفظ کرده است. یکی از دوستان این تالار که پارا فراتر گذاشته و نه تنها بارها و بارها بر رئیس جمهور شدن سعید جلیلی تاکید می ورزد، بلکه بیان می کند که علی باقری نیز به عنوان جانشین بعدی او از همین الان تعیین شده. همین جا خطاب به این سرور گرامی عرض کنم آیا ده سال پیش کسی بود که باور کند 10 سال بعد هاشمی که آن موقع هنوز جهت گیری اش به سمت راست بود روزی در این نظام رد صلاحیت شود؟ آیا کروبی که رئیس مجلس است و زندانی شدن یک نماینده را تاب نمی آورد روزی محبوس گردد؟ آیا خاتمی که رئیس جمهور است و می گویند پس از ایت الله خمینی بیشترین محبوبیت را بعد از انقلاب در دل توده ها داشته روزی کارش به ممنوع الخروجی بکشد؟ آیا میرحسین، سیاستمدار ساکت و گوشه نشین روزی مردم را به تظاهرات دعوت بنماید؟ آیا اصلاح طلبان که تصور می شد الی الابد برنده انتخابات خواهند بود روزی مجبور شوند روحانی را نامزد انتخابات خود قراردهند؟ لذا سیاست در کشورهای شخص محور قابلیت پیش بینی پایینی دارد. خواهشم از دوستان این است که حداقل درباره جانشین آقای جلیلی با تامل بیشتر و قاطعیت کمتر اعلام نظر بفرمایند.
من هم مثل بسیاری از شما در اقوام و آشنایان کسانی را می شناسم که به قولی به بالا وصل اند. حالا به حاکمیت یا ارگان های نظامی خاص. کسانی که حرفشان همواره با تقریب بالایی حرف حاکمیت بوده. برای اولین بار ان موقع به من شوک وارد شد که از یکی از همین ها پرسیده شد که : شما که حتما به جلیلی رای میدین؟ گفت نه! یا قالیباف یا ولایتی. بعد خبر امام جمعه کرمان درباره رای قاسم سلیمانی به قالیباف . و یکی یکی اضافه شدن شواهد. کم کم دیدم کسانی که مطمئن بودم رایشان جلیلیست هیچ کدام به سعیدجان رای نمی دهند. طرفدارانش نهایتا عامیان مذهبی تندرو و آرمانگرایاند. خوشبختانه اگر چه طبقه متوسط جامعه ما اقلیتند اما این جماعت نیز اکثریت نیستند و با توجه به اوضاع اقتصادی توان اقناع جامعه توسط این گروه چندان زیاد نیست. به لحاظ سازمانی هم جبهه پایداری تا آنجا که می دانم تنها شکل حامی ایشان است. تشکلی که اگر چه همسویی کاملی با حکومت دارد اما انتخاب اول حاکمیت بین جریان های موجود نیست. جلیلی خیلی بیش از خطری که دارد خطرناک به نظر می رسد.
اما به فرض به قدرت رسیدن جلیلی این اتفاق بدون وجوه مثبت نیست
نزدیکی های بهمن 57 از مهندس بازرگان پرسیدند رهبر انقلاب از نظر شما کیست؟ گفت شاه. گفتند یعنی چه؟ گفت در حقیقت این شاه است که با رفتار غلط خود به وجود آورنده انقلاب شده است. بر مبنای همین استدلال می توان گفت که رهبر جنبش سبز نه مهندس موسوی نه مهدی کروبی که خود محمود احمدی نژاد است. احمدی نژاد با رفتارهای نامعقولی که به صورت آشکار بروز می داد اتحاد منسجمی را در جامعه علیه خود به وجود آورد. اگر احمدی نژاد از رفتارهای هیجانی و نمایشی خودداری می کرد و کمی به سر و وضعش می رسد و متین تر سخن می گفت اما در عرصه سیاست و تصمیم گیری به تصمیم های غلط و رادیکال خود ادامه می داد شاید هیچ وقت شاهد چنین وحدت و شدت عملی در برابر او در جامعه نبودیم. علیرغمی که او سخنور بود و قابلیت نفوذ در قلب سطوح پایینی جامعه را داشت. اما آقای جلیلی با اینکه همانند احمدی نژاد نماد حرکات نامعقول و تندروانه ، تنش با دنیا و مظهر دگماتیسم است ، نزد عوام محبوبیتی ندارد. من فکر می کنم آقای جلیلی می تواند ما را به یک اتحاد و برانگیختگی در برابر شرایط موجود برساند. خیلی توضیح نمی دهم.
از فحوای اظهارات بسیاری از دوستان این طور به نظر می رسد که اگر فردای انتخابات اعلام بشود که مثلا جلیلی باخت و قالیباف برد همه خوشحال شوند و نفسی به راحتی بکشند. شک نکنید که بنده هم به هیچ عنوان تمایلی ندارم آقای جلیلی و همفکران ایشان به قدرت برسند. من می گویم به قدرت رسیدن ایشان با داشتن نکات منفی فراوان، نکات مثبتی هم دارد. لذا می خواهم دوستان را از کسی بر حذر کنم که معایب جلیلی را کما بیش دارد ولی محاسن وی را نه.
جناب آقای قالیباف فعلا در صدر نظرسنجی هاست. ایشان نه نماینده تندروهاست ، نه نماینده سنتی ها و نه نماینده مقامات عالی نه نماینده تیم احمدی نژاد و نه نماینده صد در صد نظامیان اما همین باعث شده که او در مرکز ثقل تمامی گروه های موجود در حاکمیت قرار بگیرد و به قدرت رسیدن او به نحوی همه را راضی کند. دقیقا استراتژی او این است که همه طرف را داشته باشد. البته هر بخش به اندازه فایده ای که می تواند برساند. با قدرت گرفتن قالیباف جریان حاکم یکدست می شود. حرکات نمایشی و رادیکال و لج در آور تعطیل می گردد. نظامیان دست باز تری برای اعمال نفوذ خواهند داشت. دیگر خبری از اختلاس های کلان نخواهیم شنید ( نه به این دلیل که وجود نخواهد داشت) . و از همه بدتر امیدی در دل ملت شکل خواهد گرفت. هم از این بابت که کاندید موهومی نظام انتخاب نشد و همین که شخص میانه روی خوش تیپ که کت و شلوار شیک می پوشد و ریش هایش را کوتاه می کند به قدرت رسید. قالیباف می تواند در قامت یک فرد تکنوکرات خود را نشان دهد. کلاه ایمنی به سر داخل تونل برود و در مورد خاکبرداری با لودر حرفهای فنی بزند. قالیباف می داند عصر لات بازی و خرافات و هاله نور شروع نشده تمام شد. و اما در عرصه سیاست خارجه تقریبا رئیس جمهور هیچ کاره است. تنها نقش وی به عنوان یک سیگنال است که نشان می دهد تمایل رای دهندگان برای جهت گیری سیاست خارجه به کدام سمت نشانه رفته و مقامات عالی نظام تا چه حد دست باز در اعمال نظر دارند. قالیباف دقیقا تاییدی بر شرایط موجود است.
فقط در این باره یک نکته را توضیح بدهم .
1- قالیباف انسان به شدت قدرت طلبیست. همه کسانی که به عرصه سیاست وارد می شوند قدرت طلبند اما این شدت و ضعف دارد. به نظر کسی مثل جلیلی یا خاتمی اگر می خواهند رئیس جمهور شوند به خاطر صرف ریاست جمهوری نیست. این افراد علاقه دارند قدرت بگیرند تا جامعه را به سمتی که می خواهند هدایت کنند. یعنی از ریاست جمهوری به عنوان وسیله استفاده می کنند. اما امثال قالیباف و احمدی نژاد به خود ریاست جمهوری به عنوان هدف نگاه می کنند. یعنی می خواهند رئیس جمهور شوند تا رئیس جمهور شده باشند .لذا آقای قالیباف در این راه حاضر است به هر رنگی در آید و هر گفتمانی در پیش بگیرد تا رای بیاورد. تا اینجا مورد بدی وجود ندارد.
2- قالیباف در تمامی برنامه ها ، بیانات ، و مناظرات صحبت جدی در مورد آزادی بیان ، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل ها ، احزاب، حقوق شهروندی، دموکراسی ، عامل مثبت با دنیا نمی زند. حتی الان که موعد وعده و وعید است. تنها به این بسنده می کند که ای طالبان آزادی بدانید و آگاه باشید که اصلاح طلبان و دوم خردادی ها هم طرفدار ازاید نیستند چون در سال فلان اقای فیسال به من گفت بهمان. اما ایشان هیچ جا نمی گوید اگر اینها نیستند. دانشجوی محترم شهروند محترم من هم طرفدار آزادی هستم. این هم به خودی خود مسئله فاجعه ای نیست. اما من می خواهم هر دوی اینها در کنار هم قرار بگیرد. هم 1 هم 2
قدرت طلبی و عدم صحبت درباره آزادی
این به آن معناست که آقای قالیباف علیرغم تمام قدرت طلبی و عطشش به ریاست جمهوری حتی هیچ وعده ای به ما نمی دهد و در دولت خود هیچ سهمی برای دموکراسی ، ازادی و حقوق مدنی در نظر نگرفته است. ایشان تمامی تخم مرغ های خود را در سبد اقتدار گرایان نیروهای نظامی و بیت قرارداده است. چون واقعا اعتقادی به این موضوع ندارد. اگر کسی می تواند نمونه ای بیاورد تا
سخن را کوتاه کنم. در سال 76 جو آزادی و دموکراسی و گفتگو ملت را گرفت ، در 8 سال این جو گذشت و در سال 84 معین رای نیاورد. سال 84 جو ساده زیستی و عدالت و عوامگرایی و ضدیت با اشرافیت ملت را گرفت این جو هم الان خالی شد و جلیلی شانسی نخواهد داشت. به سلامتی امسال جو اقدامات موثر و مدیریت کارآمدو از اینجور صحبتها.
کسی نمی تواند از قالیباف متنفر باشد آنجور که از احمدی نژاد می شود بود. اما قالیباف در نهایت همان آش و همان کاسه سابق را برایمان تدارک خواهد دید. حرف من این نیست که در صورت وجود دو قطبی جلیلی قالیباف به باید به نفع جلیلی وارد صحنه شد. حرف من این است که فردایی که اعلام شد قالیباف برنده انتخابات است نباید احساس خوشحالی کرد.
در حال حاضر تنها امید بنده به تحقق این سناریوست که در دور دوم روحانی و قالیباف صعود کنند و اختلاف ارای آنها به طرز مایوس کننده زیاد نباشد.در این مرحله ارای خاموش و تحریمی ها تغییر نظر داده وارد عرصه شوند و سرنوشت انتخابات تغییر کند.
ببخشید اگر طولانی شد. اما یکجایی باید حرفم را میزدم. کجا بهتر از اینجا. بی صبرانه منتظر بازخورد عرایضم اط جامب اساتید خودم هستم.
نظر