کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
گاهي شما جلو هستيد و گاهي عقب.
مسابقه طولاني است و سر انجام، خودتان هستيد كه با خودتان مسابقه ميدهيد.
ناسزا ها را فراموش كنيد.
اگر موفق به انجام اين كار شديد راهش را به من هم نشان بدهيد.
نامه هاي عاشقانه ي قديمي را حفظ كنيد.
صورت حسابهاي بانكي و قبضها و ... را دور بياندازيد.
اگر نمي دانيد مي خواهيد با زندگيتان چه بكنيد، احساس گناه نكنيد.
جالبترين افرادي را كه در زندگي ام شناخته ام در 22 سالگي نمي دانستند مي خواهند با زندگيشان چه كنند.
برخي از جالبترين چهل ساله هايي هم كه مي شناسم هنوز نميدانند.
تا ميتوانيد كلسيم بخوريد.
با زانوهايتان مهربان باشيد.
وقتي قدرت زانوهاي خود را از دست داديد كمبودشان را به شدت حس خواهيد كرد.
ممكن است ازدواج كنيد، ممكن است نكنيد.
ممكن است صاحب فرزند شويد، ممكن است نشويد.
ممكن است در چهل سالگي طلاق بگيريد، احتمال هم دارد كه در هشتاد و پنجمين سالگرد ازدواجتان رقصكي هم بكنيد.
هرچه مي كنيد، نه زياد به خودتان بگيريد، نه زياد خودتان را سرزنش كنيد.
انتخابهاي شما بر پايه ي 50 درصد بوده، همانطور كه مال همه بوده.
دستورالعملهايي كه به دستتان ميرسد را تا ته بخوانيد، حتی اگر از آنها پيروي نمي كنيد.
از خواندن مجلات زيبايي پرهيز كنيد.
تنها خاصيت آنها اين است كه بشما بقبولانند كه زشتيد.
با خواهران و برادران خود مهربان باشيد.
آنها بهترين رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوي تنها كساني هستند كه بيش از هر كس ديگر در آينده به شما خواهند رسيد.
به ياد داشته باشيد كه دوستان مي آيند و مي روند، ولي آن تك و توك دوستان جان جاني كه با شما مي مانند را حفظ كنيد.
براي پل زدن ميان اختلافهاي جغرافيايي و روشهاي زندگي سخت بكوشيد، زيرا هرچه بيشتر از عمر شما بگذرد، بيشتر پي مي بريد كه به افرادي كه در جواني مي شناختيد محتاجيد.
سفر كنيد
برخي حقايق لاينفك را بپذيريد:
قيمتها صعود مي كنند، سياستمداران كلك ميزنند، شما هم پير ميشويد.
و آنگاه كه شديد، در تخيلتان به ياد مي آوريد كه وقتي جوان بوديد قيمتها مناسب بودند، سياستمداران شريف بودند، و بچه ها به بزرگترهايشان احترام ميگذاشتند.
به بزرگترها احترام بگذاريد.
توقع نداشته باشيد كه كس ديگري نان آور شما باشد.
ممكن است حساب پس اندازي داشته باشيد.
شايد هم همسر متمولي نصيبتان شده باشد.
ولي هيچگاه نمي توانيد پيش بيني كنيد كه كدام خالي ميشود يا بشما جاخالي مي دهد.
در شناخت پدر و مادرتان بکوشید ،هیچ کس نمی داند که آنان را کی برای همیشه از دست خواهید داد.
دقت كنيد كه نصايح چه كسي را مي پذيريد، اما با كساني كه آنها را صادر مي كنند بردبار و صبور باشيد.
نصيحت ، گونه ي ديگر غم غربت است.
ارائه ي آن روشي براي بازيافت گذشته از ميان تل زباله ها، گردگيري آن و ماله كشيدن بر روي زشتي ها و كاستي هايشان و مصرف دوباره ي آن به قيمتي بالاتر از آنچه ارزش دارد، است.
اما اگر به اين مسايل بي توجه هستيد لااقل حرفم درمورد كرم ضد آفتاب بپذيريد.
تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...
یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"**
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛
مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت
که روی آن یک ظرف خورش بود؛
و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!** **
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند.
به نظرقحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند
داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود
و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند
تا قاشق خود را پُر کنند.
اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند
دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..**
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"** **
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد.
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که
دهان مرد را آب انداخت!**
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به
اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند.
مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"** **
خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد!
می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم
های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"** **
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند
کرد.ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید،
این پیام را با تیتر "7%" ارسال كنید**
من جزء آن 7% بودم!
و به یاد داشته باشید، من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما تقسیم کنم!**
تا حالا دقت کردی با اینکه خدا میتونه مچتو بگیره ولی همش دستتو می گیره ...
درود به طبیب درباری!!! خیر مقدم قربان:D
میگم مندسن این تف دکتر خطاب به تو نبود؟؟
مشکوک می زد!!!
هیچی نگو که دکتر عصبانیه
حالا نمی دونم از دست شماها که تاپیکش رو جولانگاه خودتون کردید
یا از دست ب.گ
به هرحال الان ب.گ دم دستش باشه حتماً شهیدش میکنه;):D
سال 1392 می تونه یک سال طلایی و فراموش نشدنی برای بورس وبازار سرمایه باشه.
درود به طبیب درباری!!! خیر مقدم قربان:D
میگم مندسن این تف دکتر خطاب به تو نبود؟؟
مشکوک می زد!!!
نه ممد .. منظورش من نبودم .. جمله ای از کتاب جامع المزخرفات حاجی مندی بود...:D
در کشکول حاجی مندی :D آمده که الزلالة التف فی لذیزتان و الکف کفون ...
یعنی برای مومنین انداختن تف در لحظه ای خاص از لذت بخش ترینِ کارهاس ...
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ
ولی این کارا یه مقدار به سن و سالش و مقام پزشکی و ریش و پشمش نمی خوره ها ... ;)
ماشالله خیلی دل زنده است...:x
فقط دو سال از جنتی کوچیک تره اما ببین چقد شیطونه!!!:p
راستی چند روز پیش تلفنی به گوشش رسوندم یکی از کاربرا اون رو با تو عوضی گرفته و فکر کرده مندسن همون مهربانه0:-)
نمی دونی چه حالی داشت#:-S
از ناراحتی داشت زمین رو گاز می گرفت=))
"سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است." (نيچه)
دکتر اصلاً و ابداً تحویل نمیگیره
فقط حضور پیدا کرد برای اینکه کمی ب.گ رو گوشمالی بده;)
یعنی باید قدر ب.گ رو بدونید همین حضور نصفه و نیمه و سرشار از برکات! رو
مدیون جناب علامه دوران هستید:D
سال 1392 می تونه یک سال طلایی و فراموش نشدنی برای بورس وبازار سرمایه باشه.
ولی این کارا یه مقدار به سن و سالش و مقام پزشکی و ریش و پشمش نمی خوره ها ... ;)
ماشالله خیلی دل زنده است...:x
فقط دو سال از جنتی کوچیک تره اما ببین چقد شیطونه!!!:p
راستی چند روز پیش تلفنی به گوشش رسوندم یکی از کاربرا اون رو با تو عوضی گرفته و فکر کرده مندسن همون مهربانه0:-)
نمی دونی چه حالی داشت#:-S
از ناراحتی داشت زمین رو گاز می گرفت=))
از این نفله هر چی بگی برمیاد..اینطوری نگاش نکن ..حیف که اون خاطرات خودش تو سواحل لبنان و حیفا وهبی رو نمیگه ...:D
نظر