حرکت در بازار سرمایه با مهربان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • مهربان
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1675

    #3211
    یادم آمد هان

    داشتم میگفتم : آن شب نیز

    سورت سرمای دی بیداد ها می کرد

    و چه سرمایی ، چه سرمایی

    باد برف و سوز وحشتناک

    لیک آخر سرپناهی یافتم جایی

    گرچه بیرون تیره بود و سرد ، همچون ترس

    قهوه خانه گرم و روشن بود ، همچون شرم

    همگنان را خون گرمی بود.

    قهوه خانه گرم و روشن ، مرد نقال آتشین پیغام

    راستی کانون گرمی بود.

    مرد نقال – آن صدایش گرم نایش گرم

    آن سکوتش ساکت و گیرا

    و دمش ، چونان حدیث آشنایش گرم -

    راه می رفت و سخن می گفت.

    چوبدستی منتشا مانند در دستش .

    مست شور و گرم گفتن بود.

    صحنه ی میدانک خود را تند و گاه آرام می پیمود

    همگنان خاموش.

    گرد بر گردش ، به کردار صدف بر گرد مروارید، پای تا سر گوش :

    هفت خوان را زاد سرو مرو

    یا به قولی "ماه سالار " آن گرامی مرد

    آن هریوه ی خوب و پاک آیین – روایت کرد :

    خوان هشتم را

    من روایت می کنم اکنون ...

    همچنان میرفت و می آمد.

    همچنان می گفت و می گفت و قدم می زد:

    قصه است این ، قصه ، آری قصه ی درد است

    شعر نیست،

    این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است

    بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست

    هیچ- همچون پوچ- عالی نیست

    این گلیم تیره بختیهاست

    خیس خون داغ رستم و سیاوش ها ،

    روکش تابوت تختی هاست

    اندکی استاد و خامش ماند

    پس هماوای خروش خشم ،

    با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود، خواند :

    آه ، دیگر اکنون آن عماد تکیه و امید ایرانشهر ،

    شیر مرد عرصه ناوردهای هول ،

    پور زال زر جهان پهلو ،

    آن خداوند و سوار رخش بی مانند ، آن که هرگز

    -چون کلید گنج مروارید

    گم نمی شد از لبش لبخند ،

    خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان،

    خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند

    آری اکنون شیر ایرانشهر

    تهمتن گرد سجستانی

    کوه کوهان، مرد مردستان، رستم دستان ،

    در تگ تاریک ژرف چاه پهناور ،

    کشته هرسو بر کف و دیوارهایش نیزه وخنجر،

    چاه غدر ناجوانمردان

    چاه پستان ، چاه بی دردان ،

    چاه چونان ژرفی و پهناش ، بی شرمیش ناباور

    و غم انگیز و شگفت آور.

    آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند.

    در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود

    پهلوان هفت خوان اکنون

    طعمه دام و دهان خوان هشتم بود

    و می اندیشید

    که نباید بگوید هیچ

    بس که بی شرمانه و پست است این تزویر.

    چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ

    بعد چندی که گشودش چشم

    رخش خود دید ،

    بس که خونش رفته بود از تن

    بس که زهر زخمها کاریش

    گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می خوابید،

    او از تن خود

    - بس بتر از رخش –

    بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش .

    رخش را می پایید.

    رخش، آن طاق عزیز، آن تای بی همتا

    رخش رخشنده

    به هزاران یادهای روشن و زنده...

    گفت در دل : " رخش!طفلک رخش ! آه! "

    این نخستین بار شاید بود

    کان کلید گنج مروارید او گم شد

    ناگهان انگار

    بر لب آن چاه

    سایه ای دید

    او شغاد، آن نا برادر بود

    که درون چه نگه می کرد ومی خندید

    و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش می پیچید......

    باز چشم او به رخش افتاد – اما ... وای!

    دید

    رخش زیبا ، رخش غیرتمند ، رخش بی مانند

    با هزارش یادبود خوب ،

    خوابیده است آنچنان که راستی گویی

    آن هزاران یادبود خوب را در خواب می دیده است........

    بعد از آن تا مدتی دیر ،

    یال و رویش را

    هی نوازش کرد، هی بویید ، هی بوسید،

    رو به یال و چشم او مالید...

    مرد نقال از صدایش ضجه می بارید

    و نگاهش مثل خنجر بود:

    "و نشست آرام، یال رخش در دستش ،

    باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم :

    جنگ بود این یا شکار؟ آیا

    میزبانی بود یا تزویر؟"

    قصه می گوید که بی شک می توانست او اگر می خواست

    که شغاد نا برادر را بدوزد

    – همچنان که دوخت -

    با تیر وکمان

    بر درختی که به زیرش ایستاده بود ،

    و بر آن تکیه داده بود

    و درون چه نگه می کرد

    قصه می گوید

    این برایش سخت آسان بود و ساده بود

    همچنان که می توانست اواگرمی خواست

    کان کمند شصت خویش بگشاید

    و بیندازد به بالا بر درختی، گیره ای سنگی

    و فراز آید

    ور بپرسی راست ، گویم راست

    قصه بی شک راست می گوید .

    می توانست او اگر می خواست.
    [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

    نظر

    • m.r_moradi
      عضو فعال
      • Sep 2012
      • 2188

      #3212
      عاشق اخوانم،خدا بیامرزدش...:x

      لحظه ی دیدار نزدیک است،باز من دیوانه ام مستم،باز میلرزد دلم دستم،باز گویی در جهان دیگری هستم...
      تمام سال من بی تو...

      نظر

      • مهربان
        عضو فعال
        • Mar 2011
        • 1675

        #3213
        ...مراد...این یادگار بهترین دوستم بود....همون که بدعوتش اینجا اومدم و سیدی بود وارسته و در حرفه طب حق استادی بگردنم داشت....و من دوسش داشتم....:(
        [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

        نظر

        • خودشکوفا
          عضو فعال
          • Sep 2025
          • 1134

          #3214
          دکتر یه بار قرار بذار دوتایی بریم خدمت این دوستت...
          "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
          (نيچه)

          نظر

          • داش مهدی
            عضو فعال
            • Jan 2011
            • 595

            #3215
            در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
            تو یه چیز بهم نشون بده که ارزش عصبانیت رو داشته باشه؟؟.. هر مشکلی رو با آرامش راحت تر میشه رفع کرد...
            دکتر منتظر جوابتم.. یا الله .. دیر شد ها...
            محمد جان، خودتو گول نزن
            خیلی چیزها تو جامعه و محیط اطراف هستن که آدم مسئولی مثل تو رو آزار میده.
            حالا بخوای با درونگرایی و به قول خودت آرامش باشون برخورد کنی بحث دیگه ست
            ولی بهت بگم بالاخره این حفظ آرامش تصنعی یه جا کار دست سلامتیت میده. دیدم که میگم

            در ثانی همه مشکلات دو سر دارن، اگه اون طرف مشکل از شعور و انسانیت قد سوسک هم بارش نباشه، راه حلش پیف پاف یا دمپاییه
            حالا اگه تصادفا زور و برش یارو هم قد الاغ باشه راه حلش فراره

            سرت رو درد نیارم. تو این ده روزه دوباره(صدباره) احساس کردم ولمعطلیم. مخصوصا تو بورس که واسه دو زار سود خودمونو به در و دیوار میزنیم

            این دو تا لینکو داشته باشید:




            ببین با کیا دوماهه (البته ده روزه کنتاکتمون رودررو شده) داریم سروکله میزنیم
            دارن خونه های مردمو میخرن متری 200 تومن، بندازن سر امامزاده. بعد قبرشو بفروشن متری 50 میلیون
            بعد با متری 200 تومن الان اونی که خونشو بفروشه، یه جای درست و حسابی هم نمیتونه رهن کنه
            حالا این وسط خار بافت تاریخی هم گ.... میشه
            متاسفانه شعورشون قد سوسک و زورشون هم از یه طویله الاغ بیشتره
            دیروز و امروز هم که تخریب با بولدوزر شروع شده بود و .....
            مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

            نظر

            • خودشکوفا
              عضو فعال
              • Sep 2025
              • 1134

              #3216
              پسرم داش مهدی اینگونه به نظر میرسه تو بین احساس خشم و هیجان عصبانیت تفاوتی قائل نمیشی...
              همه ی راز من اونجاست....
              "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
              (نيچه)

              نظر

              • خودشکوفا
                عضو فعال
                • Sep 2025
                • 1134

                #3217
                تجدید خاطره با صفحه 71 تاپیک. محض ارائه به داش مهدی عزیز. مطلبی که ناقص ماند...

                در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
                چی؟ این مجموعه مطالب را اهدا می کنم به دوست خوبم ممرضا...
                چرا؟ محض ارا... هویجوری...


                نگاهی به خشم و عصبانیت
                قسمت اول

                درود به یاران بورسی

                پیرو قولی که به خودم و مهربان و ممرضا داده ام مطلبی خواهم نبشت پیرامون عصبانیت. دراولین پست نگاهی کوتاه به خشم و عصبانیت و تفاوتشان خواهم انداخت و در ادامه 7 مرحله ای که هیجان عصبانیت تشکیل می دهند را شرح کوتاهی می دهم. در پست های آینده نیز با مثال هایی عملی شکل گیری آن ها در افراد را بررسی می کنم.

                بین خشم به عنوان یه احساس (feeling ) و عصبانیت به عنوان هیجان (emotion) باید تفاوت قائل شد.

                احساس پیام و ادراکی هست که در مغز ما با تجزیه و تحلیل رخدادها پیدا میشه و در نتیجه این تحلیل حالتی مثبت یا منفی درون ما شکل می گیره, مثلا کسی به شما می گه بی سواد و مغز شما با تحلیل واژه بی سواد و بار منفی که براش قائله پیامی تلخ و منفی مخابره می کنه و ما احساس و حالت بدی پیدا می کنیم.
                اما هیجان رفتاری هست که بر مبنای تحلیل برگرفته از احساس از ما سر می زنه و نمودش می تونه گفته ای یا حالتی در بدن و رفتار تندی باشه. مثلا بعد از حالت منفی ناشی از شنیدن واژه بی سواد شما فحش می دین یا تو گوش طرف می خوابونین یا پلک شما می پره و صورتتون قرمز می شه....

                هر انسان سالم در طول روز چند بار ممکنه احساس خشم رو تجربه کنه اما معتقدم به نسبتی که از نظر روانی متعادله ازش هیجان عصبانیت کمتر بروز می کنه. زیرا در همون مرحله ادراک و تجزیه و تحلیل از اتفاقات ناخوشایند با تفکر درست و نگاه منصف و واقع بینانه ای که به موضوعات داره احساس منفی خشم رو مدیریت می کنه و هیچ اتفاقی نمی افته. می تونم با یه تشبیه قضیه رو اینطوری بشکافم واستون... انسان در طول حیات مانند یه اتومبیله که در جاده ای در حال حرکته. فکر می کنم همه قبول داریم ی ماشین زمانی می تونه با امنیت حرکت کنه که مسیر راست خودش رو بره و هرگونه پیچش به سمت چپ و راست امکان واژگونی یا چپ کردن ماشین رو به وجود میاره... حالا میشه گفت این هیجانات و رفتارها هر یک در حکم یه پیچش به چپ و راست می باشند...

                در نتیجه مطلوب ما مدیریت بر هیجان عصبانیت هست که از نظر من روش آن همان جلوگیری از پیدایش آن هست. یعنی هر کاری که برای دفع این حال بد باید کرد در مرحله آغازین احساس و ادراک هست والا وقتی ماشین از جاده خارج شد و چپه شد که دیگه کنترلش مفهومی نداره. به این معنا که در زمان بروز احساس خشم با نگاه و تفکر دقیقی مانع از حرکت روان انسان به سمت پله بعد یعنی هیجان عصبانیت شد.

                برای این منظور در پست بعدی 7 پایه استدلال فکری که مغز بر مبنای آن ها به احساس خشم می رسد رو بیان می کنم و با اشاره به ایرادات و لغزشهای منطقی و علمی این مراحل در نهایت به توانایی جلوگیری از شکل گیری خشم و عصبانیت خواهیم رسید....


                ادامه دارد...
                "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                (نيچه)

                نظر

                • داش مهدی
                  عضو فعال
                  • Jan 2011
                  • 595

                  #3218
                  گاهی اگه جواب ابلهان رو با خاموشی بدی، سکوتت رو واسه خودشون علامت رضا تعبیر میکنن
                  مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

                  نظر

                  • خودشکوفا
                    عضو فعال
                    • Sep 2025
                    • 1134

                    #3219
                    داش مهدی جان ..عسلم.. گلم..
                    مملکت قانون داره.. تو بهم بگو کسی رفته شکایت کنه؟؟؟ کارشناسان اعلام کرده اند که بافت تاریخیه یا فرسوده؟؟؟ تا این چیزا معین نشه که نمیشه همه رو متهم کرد... عشق اول و آخرم!!!!
                    یه پیشنهاد دارم. رستگاری در شاوشنک رو یه بار ببین..
                    پ.ن.
                    برات سو تفاهم نشه.. مفهوم عصبانی نبودن مساوی با ساکت موندن نیست.. به تجربه دیده ام آدم عصبانی حتی به حق طبیعیش هم نمیرسه... من عصبانی نمیشم اما حرفم رو میزنم و اعتراض هم می کنم.. محض اطلاعت این روزها در کمال آرامش دارم پیگیری افشای یه باند احتمالی اختلاس در بیمه دانای بوشهر رو می کنم.. اگه بدونی وسطش چقدر می خندم!!!
                    آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/06/27, 13:23.
                    "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                    (نيچه)

                    نظر

                    • داش مهدی
                      عضو فعال
                      • Jan 2011
                      • 595

                      #3220
                      در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
                      داش مهدی جان ..عسلم.. گلم..
                      1-مملکت قانون داره.. 2-تو بهم بگو کسی رفته شکایت کنه؟؟؟ کارشناسان اعلام کرده اند که بافت تاریخیه یا فرسوده؟؟؟ تا این چیزا معین نشه که نمیشه همه رو متهم کرد... عشق اول و آخرم!!!!
                      یه پیشنهاد دارم. 3-رستگاری در شاوشنک رو یه بار ببین..
                      پ.ن.
                      4-برات سو تفاهم نشه.. مفهوم عصبانی نبودن مساوی با ساکت موندن نیست.. به تجربه دیده ام آدم عصبانی حتی به حق طبیعیش هم نمیرسه... من عصبانی نمیشم اما حرفم رو میزنم و اعتراض هم می کنم.. محض اطلاعت این روزها در کمال آرامش دارم پیگیری افشای یه باند احتمالی اختلاس در بیمه دانای بوشهر رو می کنم.. اگه بدونی وسطش چقدر می خندم!!!

                      محمد داداش گلم، اصلا پدرم، پدربزرگم، جنتی ام :D
                      1- این جمله اعتقاد قلبیته؟ واسه من که اعتقاد اونجامم نیست
                      مطمئنی دیشب چیزی نزدی پیش بچه ها؟>:)

                      2- ما که پشم نیستیم. خودشون از شورای شهر بهمون خبر دادن که ما زورمون نمیرسه. فشار از پایینو خیلی ملو شروع کنید که جری نشن( که شدن البته بیشتر به خاطر نتیجه انتخابات)
                      من که بافت تاریخی و اینا به ت.... نیست(بیشتر به خاطر مردم اونجا جیزم)، هرچند که دوستای هنر و معماریمون که خیلی خوب هم همکاری میکنن واقعا دغدغه دارن.
                      ولی بافت تاریخیه به ثبت هم رسیده. الان هم اگه خبر رو جرس و اینا نزده بودن خیلی راحت تر بودم، نگران دانشجوهایی هستم که اون هفته رفتن جلو فرمانداری

                      3- شاوشنک رو حسابش دررفته چندبار دیدم، اگه بگی دوباره هم میبینم
                      فقط مشکلش اینه که باید 3 تا دیگه هم فیلم روش ببینم
                      جانگو، به سوی خوشبختی و جان کیو
                      هر وقت احساس میکنم مشکلات داره ...م میذاره، این چهارگانه رو میبینم آروم و قوی میشم

                      4- بهترین عکس العمل اینه که طرف فکر کنه عصبانی هستی در صورتی که شیرفلکه عصبانیتت دست خودت باشه;)
                      ممد موارد با هم فرق فوکوله، فکر کن بخوای جلوی یه روانی رو بگیری که تا 5 دقیقه دیگه یکیو میکشه، بازم وسطش خندت میاد
                      بابا تو دیگه کی هستی
                      مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

                      نظر

                      • خودشکوفا
                        عضو فعال
                        • Sep 2025
                        • 1134

                        #3221
                        داش مهدی جوابش طولانیه و من بی انرژی برای حرف جدی نگاشتن!!:D
                        یه بار تلفنی مشکل تو رو به صورت بنیادین جراحی و ریشه کن می کنیم... به گونه ای که از فرداش اگه مندی انگشت به سوراخ صندوق صدقات سر کوچه تون کرد هم بگی به یه ورش... /:)
                        پ.ن.
                        مثبت اندیش باش.. منظورم یه ور صندوق بودا0:-)
                        آخرین ویرایش توسط خودشکوفا؛ 2013/06/27, 20:12.
                        "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                        (نيچه)

                        نظر

                        • خودشکوفا
                          عضو فعال
                          • Sep 2025
                          • 1134

                          #3222
                          دوستان خوبم محبت کنند و بیان بنویسن بزرگترین حسرت زندگیشون چیه....:)

                          بزرگترین حسرت خودم اینه که دست نجنبوندم و صفحه ی آخر تاپیک بیلی و مکالمه عاشقانه مهری و بیل رو ذخیره نکردم:((

                          اونجایی که این دو بزرگوار به سر کچل هم گیر داده بودند از درخشان ترین قله های ادبیات مشرق زمینه:D

                          ازین به بعد تلاش می کنیم هر از چندی تکه هایی از اون شاهکار ادبی هنری عشقی فلسفی رو بازخوانی کنیم و برای باقیمانده عمرمون توشه ها برگیریم...0:-)
                          "سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است."
                          (نيچه)

                          نظر

                          • مندی
                            عضو فعال
                            • Oct 2011
                            • 522

                            #3223
                            در اصل توسط خودشکوفا پست شده است View Post
                            دوستان خوبم محبت کنند و بیان بنویسن بزرگترین حسرت زندگیشون چیه....:)

                            -)

                            ممد جان ..من بزرگترین حسرت زندگیم اینه که چرا اون چارپایه ای که تو تاپیک خارج از عرف گذاشتم رو گنده تر نکشیدم=))=))=))=))

                            خلاصه مهری جون ازم راضی باش:D
                            دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ..... ای هیچ تر از هیچ ، تو بر هیچ مپیچ

                            نظر

                            • m.r_moradi
                              عضو فعال
                              • Sep 2012
                              • 2188

                              #3224
                              بزرگترین حسرتم اینه که چرا مثل احمق ها اون رشته ای که دانشگاه تهران قبول میشدم رو تو فرم انتخاب رشته وارد نکردم!!!

                              البته راضیم به رضای خدا...
                              تمام سال من بی تو...

                              نظر

                              • Hamid Broker
                                عضو فعال
                                • Mar 2013
                                • 460

                                #3225
                                بزرگترین حسرت زندگیم اینه که هیچوقت حسرت رو درک نکردم...
                                در بورس نداشتن تحلیل و دنباله روی کورکورانه قطعاً شکست سنگین به ارمغان خواهد آورد.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X