وقتی از بی کفشی رنج می بردم و کسی را دیدم که پا نداشت,بی کفشی را فراموش کردم.این کسی که از بی کفشی رنج می برد ,بی کفشی رنج اوست.اما بعد که مسئله کفش اصولا حل شد,دیگر از ان رنج نمی برد.چنانکه برای بسیاری از ما کفش داشتن دیگر حل شده,ولو کفش بد باشد یا خوب باشد!دیگر مسئله برهنه بودن برای ما یک رنج دائمی نیست.هیچ وقت از این که از این مسئله و از این(نداشتن)دیگر فارغ شده ایم و دیگر این مسئله حل شده است,احساس رضایت نمی کنیم,بلکه این مسئله بدیهی فراموش می شود,و رنجها و ایده ال های دیگری ما را مضطرب می کند.[شریعتی:کتاب انسان بی خود,مجموعه اثار 25 بخش انسان تمام ,ص273
دکتــــــــــر علــــــی شریعتــــــــــی
Collapse
X
-
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شددوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیارمهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
نظر
-
[IMG]https://0-focus-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?container=focus&gadget=a&rewriteMime=image/*&refresh=31536000&url=http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/3/29/60928_787.jpg[/IMG]
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
دکتر علی شریعتی
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][SIZE=3][COLOR="#0000FF"]never compare yourself with any others[/COLOR][/SIZE] [/SIZE]
نظر
-
انها که تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند,مرده های خاموش و پلید تاریخند و بینید ایا کسانی که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش امده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند .در حالی که صدها گریزگاه ابرومندانه برای ماندنشان بود و صدها توجیه شرعی و دینی برای زنده ماندنشان بود,توجیه و تاویل نکرده اند و مرداه ند,اینها زنده هستند؟ایا انها برای ماندنشان تن به ذلت و پستی ,رها کردن حسین و تحمل کردن یزید داده اند ,کدام هنوز زنده اند؟هر کس زنده بودن را فقط در یک لش متحرک نمی بیند ,زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش می بیند,حس می کند و مرگ کسانی را که به ذلت ها تن داده اند تا زنده بمانند,می بینید.شهدا زنده اند و سید الشهدا زنده ترین شهید تاریخ است.نام او,خاطره او و دوستان شگرف کربلای او ,همه در طول تاریخ برای همه نسلها نیروبخش ,حیات افرین ,امیدزا و انقلاب گستر است .براستی کدامین ملت را می توان سراغ گرفت که با روح و خون حسینی همگرایی کنند و به افتخار یکی از دو پیروزی نرسند,خون حسین مایع حیات بخشی است که در گذر زمان به کالبد ملت ها دمیده می شود و انها را به زندگی فرا می خواند و حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال دوباره شهید می شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود ,دعوت میکند.[شریعتی]هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]
نظر
-
قرآن از دیدگاه شریعتی
قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!
کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست…
کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست……….
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و
برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای
فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد
کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب
گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و
نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ “
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین
مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش
کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا
موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند
.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”
احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره
صفحه ،
خواندن تو آز آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان
که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش
نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.
___________
علی شریعتی، برگرفته از پدر مادر ما متهمیم ، مجموعه آثار ۲۲هیچ کدام از ما ,همه چیز را در اختیار نداریم پس به هم نیازمندیم.برای بر اوردن نیازهایمان, باید به ادب میدان دهیم.[ارد بزرگ]
نظر
-
باتوهمه رنگهای این سرزمین مرانوازش میکند باتو اهوان این صحرادوستان هم بازی منند باتو زمین گاهواره ای است که مرا در اغوش خود میخوابنند باتوکوه ها حامیان وفادار منند باتوابر حریری است که بر گاهواره من میکشند وطناب گاهواره ام رامادرم که در پس این کوه ها همسایه ماست در دست خویش دارد باتو دریا با من مهربانی میکند باتو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه میزند باتو نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه میکند با تو من با بهار میرویم با تو من در عطر یاسها پخش می شوم با تومن در شیره ی هر نبات میجوشم با تو من در هر شکوفه می شکفم با تو من در طلوع میخندم در هر تندر فریاد عشق میکشم در حلقوم مرغان عاشق میخوانم در غلغل چشمه ها میخندم در نای جویباران زمزمه میکنم باتو در روح طبیعت پنهانم با تو من بودن را زندگی را شوق را عشق را زیبایی را مهربانی پاک خداوندی را می نوشم با تو من در خلوت این صحرا در غربت این سرزمین در سکوت این اسمان در تنهایی این بی کسی غرقه ی فریاد و خروش جمعیتم درختان برادران منند و پرندگان خواهران منند و گلها کودکان منند و اندام هر صخره مردی از خویشان منند ونسیم قاصدان بشارت گوی منند وبوی باران بوی پونه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک همه خوش ترین یادهای من شیرین ترین یادگارهای منند
بی تو من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم بی تو اهوان این صحرا گرگان هار منند بی تو کوه دیوان سیاه و زشت خفته اند بی تو زمین قبرستان پلید و غبار الودی است که مرا در خو به کینه میفشرد ابر کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند وبر گردنم افکنده اندبی تو دریا گرگی است که اهوی معصوم مرا میبلعد بی تو پرندگان این سرزمین سایه های وحشتند و ابابیل بلایند بی تو سپیده هر صبح لبخند نفرت بار جنازه ای است بی تو نسیم هر لحظه رنج های خفته در سرم را بیدار میکند بی تو من با بهار میمیرم بی تو من در عطر یاسها میگریم بی تو من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روذهایی راکه همچنان زنده خواهم ماند لمس میکنم بی تم من با هر برگ پاییزی می افتم بی تو من در چنگ طبیعت تنها میخشکم بی تو من زندگی را شوق را عشق را زیبایی را مهربانی پاک خداوندی را از یاد میبرم بی تو من در خلوت این صحرا در غربت این سرزمین در سکوت این اسمان در تنهایی این بی کسی نگهبان سکوتم حاجب درگه نومیدی راهب معبد خاموشی سالک راه فراموشی باغ پامال زمستانم درختان هرکدام خاطره رنجی صخره ابلیسی دیوی غولی گنگ وپر کینه فرو خفته کمین کرده مرا بر سر راه باران زمزمه ی گریه در دل من بوی پونه پیک وپیغامی نه برای دل من بوی خاک تکرار دعوتی برای خفتن من شاخه های غبار گرفته باد خزانی خورده پوک همه تلخ ترین یادهای من تلخ ترین یادگارهای منند
.....دکترعلی شریعتی.....[SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]
نظر
-
و ناگهان ديدم در کنار فرعون ها و قارون ها که به بردگيمان
مي خريدند و به بيگاريمان مي کشيدند، ديگراني نيز به نام
جانشينان پيامبران سرکشيدند، روحانيان رسمي.
آري اين چنين بود برادر - دکتر علي شريعتي[SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]
نظر
-
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند
ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر
مي تواند تنها يك همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چـــــــهار همسر هستي
براي ازدواجش در هر سني اجــــــــازه ولي لازم است
و تو هر زماني بخواهي به لطف قـــــــــانونگذار ميتواني ازدواج كني
در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو
او كتك مي خـــــــــــــورد و تو محــــــــــــاكمه نمي شوي
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني
او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختـــــــــــر نباشد
او بي خوابي مي كشد و تو خواب حـــــوريان بهشتي را مي بيني
او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پـــــــــــدر
و هر روز او متولد ميشود، عاشق مي شود، مادر مي شود، پير مي شود و مي ميرد
و قرن هاست که او عشق مي کارد و کينه درو مي کند
چرا که در چين و شيارهاي صورت مردش به جــــــــــــــاي گذشت
زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مــــــــــــــــردش
گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هــاي منقطع قلب مرد
سينه اي را به ياد مي اورد که تهي از دل بوده
و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي کند...
و اينها همه کينه است که کاشته مي شود در قلب مالامال از درد
و اين رنـــــــــــــــــــج است...
دکتر علي شريعتي[SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]
نظر
-
مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
حرفت را من می زنم.
فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم،
حرفت را هم من می زنم
و تو فقط برای من کف بزن.
اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
حرفت را هم خودت بزن
و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.
اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن.
((شریعتی))[SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]
نظر
نظر