در اصل توسط مصطفی مصری پور پست شده است
View Post
مشاعره
Collapse
X
-
در اصل توسط مصطفی مصری پور پست شده است View Postتو که نوشم نئی نیشم چرایی؟
تو که یارم نئی پیشم چرایی؟
تو که مرهم نئی ریش دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی؟
یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش
در اصل توسط behnam پست شده است View Postتا سر زلف تو در دست نسیم افتادست / دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو. . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
[/RIGHT]
[/B][/SIZE]
نظر
-
-
-
-
در اصل توسط طيب پست شده است View Postباسلام وعرض ادب
ببخشيد
نانجيب زاده ني گر دهر ده سلطان ائده سن
عزتين ارتراسان مثل سليمان ائده سن
گر قره داشي قيزل قانان الوان ائده سن
رنگي تغيير تاپار لعل بداخشان اولماز
تقديم به بوف عزيز. . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
[/RIGHT]
[/B][/SIZE]
نظر
-
در اصل توسط طيب پست شده است View Postباسلام وعرض ادب
ببخشيد
نانجيب زاده ني گر دهر ده سلطان ائده سن
عزتين ارتراسان مثل سليمان ائده سن
گر قره داشي قيزل قانان الوان ائده سن
رنگي تغيير تاپار لعل بداخشان اولماز
تقديم به بوف عزيز
محبت کردید ؛ متاسفانه بنده معنیشو نمی دونم اما ؛ ز
تقدیم به شما :
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد * از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست * باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب * باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت راه زن دین و دل * در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت * چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت * قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری * حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست * دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
نظر
-
حالا که از حالت مشاعره در اومد منم یه بیت بنویسم:
مهربان
سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
. . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
[/RIGHT]
[/B][/SIZE]
نظر
-
در اصل توسط محمود شریعت پست شده است View Postزحمت ترجمشو هم میکشیدید دیگه قربان
شب همگي بخير
هميشه شاد باشيد
واما مفهوم شعر
اگر نانجيب زاده اي را روزگاري به پادشاهي برسوني و آنقدر مقامش را ببري بالا كه عين مقام
حضرت سليمان باشه
واگر سنگ سياهي ( نانجيب زاده) رابا رنگ طلايي و رنگ قرمز(خون)رنگارنگش كني
رنگش تغيير پيدا ميكنه ولي لعل بداخشان( انسان) نميشود.
يارب روا مدار كه گدا معتبر شود
گرمعتبر شود زخدا بيخبر شود
نظر
-
طبع من مسئول تاريخ است و ساكت مانم ار
هان بوجدانم مرا، تاريخ مديون مي كند.
ورنه مي دانم در احساسات اين بي حس نژاد
ملتي كوباز قرن بيستم بر درد خود
گفته هاي من نه چيزي كم نه افزون مي كند.
ملتي كو مرده در تاريخ و اينش امتياز
نقش خود با دست خود، اين مرده مدفون مي كند.
چاره با ختم و دعا و ذكر و افسون مي كند
نظر
-
یکی گوید کاش آب بودم
دیگری گوید
به کوزه گر
کاش خاک گلویم صوت شود
من هم میگویم چنین
ای کاش خاک شوم
درختی روید ز من
سایه شوم بر خسته ای
بر یار دل شکسته ای
گر سرو یا سبز نشدم
پس ای کاش
بوته و خاری شوم
در بیابانی تیره
کوههای سرد و چشم خیره
اگر مردی گذر کرد
مرا سوزانده باشد
تا اندکی از زمان
نباشم خذلان
گرمی دهم
اگر خاک نشدم
وجودم را پیشکش شیران کنم
تا باشم اندکی قوت
لحظه ای سیر کنم درندگان را
استخوانم را بگیرند بچه ها
خانه ای کوچک سازند از آن
نظر
-
دیدم تاپکی نیست که این شعر توش جا بدم گفتم اینجا بنویسم بهتره
البته کمی سیاسیه و به زیان آذری که امیدوارم دوستان بتونن بخونن چون شیرینیش به همون زیانیه که گفته شده
یاران قیمات اولدو
یارانه لر قطع اولدو
مردم توکلدی بانکا
آج قالماق عادت اولدو
قخ بش تومن نمیدی
کسدون قیامت اولدو
خوش حالینه او کس کی
تز اولدی راحت اولدو
:dیل یاتار ، طوفان یاتار
یاتماز آذربـــــــایجـــــــان بایراقی .
نظر
-
.
دوستان همگی سلام
گفتم پرچم رو بالا بیارم.راستی دوستان لازم نیست فرد به فرد جواب دهید می تونید آخرین پست رو به عنوان جواب انتخاب کنید.
ممنون
"کاکو"
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیستآخرین ویرایش توسط kaku؛ 2011/12/29, 11:18.[SIZE=4][COLOR="#000000"][U]مادر[/U][/COLOR] تنها کسيست که ميتوان "[COLOR="#000000"]دوستت دارم[/COLOR]"هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...[/SIZE]
نظر
نظر