گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • برومند
    عضو عادی
    • Aug 2011
    • 38

    #736
    چشمان تو قرار به آدم نمي دهد
    جبر است و اختيار به آدم نمی دهد
    چشمت اگر بيايد و مردانگي كند
    جز فرصت فرار به آدم نمی دهد
    در چشم هاي تو هوسي دم بريده است
    عشقي ادامه دار به آدم نمي دهد
    دارد هنوز روح مرا نيش مي زند
    افعي ست حس مار به آدم نمی دهد
    چشمي كه جسم و روح مرا گاز مي زند
    يك بوس آبدار به آدم نمي دهد
    با احتياط روي دلم راه مي رود
    مدرك ولو غبار به آدم نمي دهد
    ثابت نمي كنم كه تو هم عاشق مني
    عشق تو اعتبار به آدم نمي دهد

    نظر

    • HOLY
      عضو فعال
      • Oct 2025
      • 1113

      #737
      در اصل توسط rojan پست شده است View Post
      با سلام

      ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتااااااااااااااااااااااااااااااااا;)

      زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
      ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

      البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:d

      به به به ،سلام به رژان خانم عزیز;
      چشممون روشن به حضور ایضا اشعار شما ، حالا دیگه نوبت ماست بگیم knock on wood ،خیلی وقت بود از شما نوشته ندیده بودم ، خیلی خوشحال شدم ....
      اما روژان عزیز ، هنوز موج منفی اصلی شاخص مونده ، اون موقع کار از شعر هم میگذره :-)


      در اصل توسط sirwan پست شده است View Post
      دیشب ز مسجد سوی میخانه امد پیر ما ، چیست یاران بعد از این تدبیر ما (پیر ما=استاد هولی)

      درود بر sirwan عزیز ، خیلی خندیدم ،دستتون درد نکنه .....
      حقیقت اینه که آمن بسیار عزیز ،به من دستور دادن که تو تاپیکهای انتقالی از بخش آزاد فعال باشم ، و وقتی فرمانده آمن بسیار عزیز باشند جز جمله ،"بر دیده منت" از من
      شایسته نیست .........
      اما من هم یه شعر طنز دیدم، گفتم تقدیم کنم، به امید اینکه خنده بر لبان شما عزیز بنشونه (گرچه حقیقت درونش تلخ و گزندست)


      نخبه یعنی اولویت داشتن ....

      نخبه یعنی برگزیده ، بی مثال
      ××× اِندِخوشبختی ولی بی قیل وقال
      نخبه یعنی اتصال برق وگاز
      ×××یک عدد کبریت وشیر گاز ،باز
      نخبه یعنی ادم دارای پول
      ××× گرچه باشد بی مخ وزشت وکوتول
      نخبه یعنی غصه ها را بی خیال
      ×××نخبه یعنی کارت بنزین وشمال
      نخبه یعنی خانه ای نو ساختن
      ×××پوست تخمه هرکجا انداختن
      نخبه یعنی حال ،پُز ، تیپ خفن
      ×××ساکتانه کله ها را مخ زدن
      نخبه یعنی شغل ثابت ، پشت میز
      ×××موقعیت ، چشم باز و گوش تیز
      نخبه یعنی هرچه خواهی در سه سوت
      ×××راحت الحلقوم در توی گلوت !
      نخبه یعنی ...نخبه یعنی ...نخبگی
      ××× غیرازاینها هرچه یعنی پخمگی !
      (با اندکی جرح و تعدیل)
      سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-

      نظر

      • HOLY
        عضو فعال
        • Oct 2025
        • 1113

        #738
        روز شکار، پیرزنی با قباد گفت ××× کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست
        روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار ××× تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست
        هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین ××× تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
        دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد ××× دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
        از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد ××× آب قنات بردی و آبی بچاه نیست
        سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد ××× گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست
        در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید ××× بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست
        حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است ××× کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
        صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت ××× جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست
        ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی ××× یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
        مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز ××× از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست
        یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی ××× یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست
        جمعی سیاهروز سیهکاری تواند ××× باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
        مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس ××× میدان همت است جهان، خوابگاه نیست
        تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم ××× بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
        شعر بسیار زیبایی از پروین عزیز ،
        اگر الان میخواست این شعر رو بازنویسی کنه ،چی مینوشت ؟
        سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-

        نظر

        • rojan
          عضو فعال
          • May 2011
          • 581

          #739
          با سلام

          ای عشق

          دستی به کرم به شانه مانزدی
          بالی به هوای دانه ی مانزدی
          دیر است دلم چشم به راهت دارد
          ای عشق سری به خانه مانزدی
          آرزوهایت را بر آورده می کند آنکه ابر را می گریاند تا گل را بخنداند

          نظر

          • oldlover
            عضو عادی
            • Oct 2010
            • 57

            #740
            شاید بشود این جا یک انشا هم نوشت شاید به شعر و شاعری بی ربط نباشد

            معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
            با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
            اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
            البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
            من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
            هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
            بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
            مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.
            هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
            همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
            وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
            نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
            گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
            نیست

            هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
            نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
            گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
            گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
            شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
            شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
            گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.

            شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
            گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
            آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
            ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
            آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.
            ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
            تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
            آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
            تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
            آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
            یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
            و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
            تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
            هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
            شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
            گمون کردی تو دستات یه اسیرم
            دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
            دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟ !!
            دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
            گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
            گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
            آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
            رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
            هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
            هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
            هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
            هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
            هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
            هیچ گاوی خیانت نمی کند.
            هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
            هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
            هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
            هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
            هیچ گاوی...
            اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
            اما
            به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
            لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
            ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من
            ... بلکه گفت: ما
            [FONT="Arial"][/FONT]جماعتی که نظر را حرام میگویند نظر حرام بکردند و خون خلق حَلال
            سعدی

            نظر

            • بوف کور
              Banned
              • Oct 2025
              • 1422

              #741
              آهنگ عشق است و اتش و خون با صدای استاد اصفهانی



              عشق است و آتش و خون
              داغ است و درد دوری
              کی می توان نگفتن
              کی می توان صبوری
              کی می توان نرفتن
              گیرم پری نمانده
              گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
              با دوست عشق زیباست
              با یار بی قراری
              از دوست درد ماند و از یار یادگاری
              گفتی از روز سفر
              گفتم از من مگذر
              مجنون
              لیلا
              رفتی بی بال و بی پر

              نظر

              • shadi
                کاربر فعال
                • Jul 2011
                • 915

                #742
                با اجازه از جناب کاشف از سایت اراد
                داستانک: بیشرمانه زیستن و بیشرمانه مردن!



                از مرحوم نادر ابراهیمی چند کتاب خوانده ام. چند خط زیر را که از کتاب "ابوالمشاغل" او انتخاب کرده ام به نظرم یکی از بهترینِ نوشته های اوست.


                روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
                گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
                .
                حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
                گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
                با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خوردهاند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
                آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟
                آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
                ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
                ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
                گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند.

                نظر

                • HOLY
                  عضو فعال
                  • Oct 2025
                  • 1113

                  #743

                  به یزدان اگر ما خـرد داشتیم
                  ××× کجا این سر انجام بد داشتیم ؟
                  در این خاک زرخیز ایـــــــــــران زمین
                  ××× نبودند جز مردمـــــــــــــــی پاک دین
                  همه دینــــــــــشان مردی و داد بود
                  ××× وز آن کشـــــــــــــــور آزاد و آباد بود
                  چو مهر و وفا بود خود کیشـــــشان
                  ××× گنه بود آزار کس پیشـــــــــــــشان
                  همه بنده ناب یــــــــــــزدان پــــــاک
                  ××× همه دل پر از مهر این آب و خـــــاک
                  پــــــــدر در پـــــــدر آریـــــــــایی نژاد
                  ××× ز پشت فریدون نیکـــــــــــــــــــو نهاد
                  بزرگی به مردی و فرهنـــــــــــگ بود
                  ××× گـــدایی در این بوم و بر ننــــــگ بود
                  کـــجا رفت آن دانـــــش و هـوش ما
                  ××× که شد مهر میهن فرامـــــــــوش ما
                  که انداخت آتش در این بوستـــــــان
                  ××× کز آن سوخت جان و دل دوستـــــان
                  چه کردیم کین گونه گشتیـــم خوار؟
                  ××× خرد را فکنــــــــــــــدیم این سان زکار
                  نبود این چنین کشــــــــــــور و دین ما
                  ××× کجــــــــا رفــــــت آییـــــن دیرین مـا؟
                  به یزدان که این کشــــــــــور آباد بود
                  ××× همـــــــه جــــــــای مـــردان آزاد بود
                  در این کشــــــــور آزادگی ارز داشت
                  ××× کشــــــــاورز خود خانه و مرز داشت
                  گرانمــــــــــــــایه بود آنکه بودی دبـیر
                  ××× گرامی بد آنکس که بـــــــــــودی دلیر
                  نه دشـمن در این بوم و بر لانه داشت
                  ××× نه بیگانه جایی در این خانــه داشــت
                  از آنروز دشـمن بمــــــــا چــیره گشت
                  ××× که ما را روان و خرد تیـــــره گشـــــت
                  از آنروز این خـــــــانه ویـــــــــرانه شد
                  ××× که نان آورش مــــــــرد بیــــــگانه شد
                  چو ناکــــــس به ده کدخـــــــدایی کند
                  ××× کشـــــــــــــــاورز بـــاید گــــــدایی کند
                  به یــــــــــــزدان که گر ما خرد داشتیم
                  ××× کجـــــــا این سر انجــــــام بد داشتیم؟
                  بســـــــــــــوزد در آتش گرت جان و تن
                  ××× به از زنـــــــدگی کــــردن و زیســـــــتن
                  اگر مایه زنــــــدگی بنــــــــــدگی است
                  ××× دو صــــد بار مردن به از زنـــدگی است
                  بیــــــا تا بکوشیــم و جـــــــــــنگ آوریم
                  ×××برون ســــــــر از این بار ننــــــــگ آوریم



                  سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-

                  نظر

                  • داش مهدی
                    عضو فعال
                    • Jan 2011
                    • 595

                    #744
                    آفتابه... ولی سرده! کوش خورشید خانومه هرزه؟
                    با کدومیکی از ستارههای آسمون من خوابیده که نیست، رفته
                    شاید پشتِ ابره، منم منتظر نمیمونم که بیاد بیرونُ ببینمش
                    میرم پشتِ ابرا تا بگیرمش
                    توی بغلم... آخ، سوختم
                    آخرین باری که دیده بودمت توی صفحه نمیدونم چندُم کتاب نقاشیم بود
                    یادش بخیر...
                    ایکاش چیده بودمت، مثل گل... ایکاش چیده بودمّت
                    خب، واسم تعریف کن با ابر جلوت رابطهات چطوره
                    شنیدم واسه اینکه کسی نمیتونه ببینتت برخورده یهخورده بهت
                    این فاصله دوره، بیا به هم نزدیکتر بشیم تا دست بکشم روی موهای بورت
                    به تو محرَم شدم با نورت
                    منم ساکن یه شهر، یه مسافر غریب تو خونه، وارث یه درد
                    از چیدن سیب درختِ تو آسمونت
                    مردم من میگن که خورشید خانوم هنوز خوابه، ولی عکسِت هنوز
                    گوشهی اُتاق خدا تو قابه، هر روز پا میشه و گردشُ میگیره و میگه بهقول زمینیا
                    خورشید تا اَبد پشتِ ابر نمیمونه... نه، نه نمیمونه... نه برو عقب منو بغلم نکن
                    منُ آروم میکنی، بذار داد بزنم به همه بگم که یهروز میای بیرون از پشتِ اَبر زمینُ جارو میکنی...

                    بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی،
                    بگو میای...
                    بگو میای، بگو میای، بگو میای، بگو میای، بگو میای...

                    نگران نباش، من هوای تو رو دارم خانوم،
                    از پشتِ ابر یهو نیا بیرون، دستتُ بده به من خیلی آروم،
                    یکم آروم باش، از ابر جلوت دلگیر نباش، که من حاصل بارش بارونهام
                    تو این چند ساله، جات خیلی خالی بود
                    وای خیلی عالی بود، اون وقتا که بودی
                    من اُفتادم پایین جات خیلی خالی بود
                    آفتاب، بود ولی سرد، این آسمون واسه تو جا دار، بود ولی تنگ

                    بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی، بگو میای؛
                    بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی، بگو میای...
                    مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ

                    نظر

                    • mehran
                      كاربر فعال
                      • Jan 2011
                      • 1537

                      #745
                      پس دوستان زیر زمینی هم گوش میدن...اینو بهرام خونده درسته داش مهدی؟

                      نظر

                      • بوف کور
                        Banned
                        • Oct 2025
                        • 1422

                        #746
                        اهنگ زیبای اسیر دل با صدای سالار عقیلی



                        دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
                        زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
                        چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
                        برگ بی درختم و در مسیر بادها
                        نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی
                        نه تو را مانده امیدی، نه مرا مانده پناهی
                        نیش ها و نوش ها چشیده ام
                        بس روا و ناروا شنیده ام
                        هر چه داغ را به دل سپرده ام
                        هر چه درد را به جان خریده ام
                        در مسیر بادها
                        هر چه داغ را به دل سپرده ام
                        هر چه درد را به جان خریده ام
                        در عبور سال ها

                        نظر

                        • مصطفی مصری پور
                          عضو فعال
                          • Mar 2012
                          • 6951

                          #747
                          در حسرت یک نعره مستانه بمردیم

                          ویران شود این شهر که میخانه ندارد
                          وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

                          نظر

                          • مصطفی مصری پور
                            عضو فعال
                            • Mar 2012
                            • 6951

                            #748
                            شعر زیبای "پاییز آمد"

                            البته هر چقدر گشتم آهنگ اصلیشو پیدا نکردم. این بازخونی شعر اصلی هست که در مصرع آخر کلمه "خلق" به "حق" تغییر داده شده .

                            شاید واسه بزرگان جمع ، این آهنگ تداعی گر حس نوستالژیک اون روزهای "پاییزی" باشه که "خلق" ما به امید "بهاران" مبارزه میکردند و صد افسوس که هنوز هم در "پاییز" به سر میبریم.

                            به هر صورت گفتیم یه خاطره بازی هم با قدیمی ها کرده باشیم;)

                            و این هم متن شعر:

                            پایــــیز آمـــــد، در میان درختی ، لانه کرده کبـــــــــوتر، از تراوش باران
                            می گریزد.
                            خورشــید از غــم، با تمام غرورش پشت ابر سیاهی، عاشقــانه به گریه
                            می نشیند.
                            من با قلبی، به سپیدی روز،
                            با امید بهاران، می روم به گلستان هـمچو عطــر اقاقی، لا به لای درختان
                            می نشینم.
                            باشد روزی، به ندای بهـــــــاران، روی دامن صحــــــــــــــرا، لاله روید
                            شعــــر هستی، بر لبانم جــــاری، پر توانم آری، می روم در کـــــوه و
                            دشت و صحرا
                            ره پیمــــــای قله ها هستم من، راه خود در طــــــــــوفان، د ر کنار یاران
                            می نوردم.
                            در کوهستان، یا کویر تشنه، یا که در جنگلها،
                            رهنوردی، شاد و، پر امیدم
                            دارم امـــــــید، که دهـــــــد، سختی کوهستان، بر روان و جانم
                            پاکیِ این کوه و دشت و صحرا
                            باشد روزی برسد، شعـــر هستی بر لب،
                            جان نهـاده بر کف، راه انسانها را در نوردم
                            شــــعر هستی، بودن و کوشیدن، رفــــتن و پیـــوستن
                            از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه خـــــــلق است.
                            وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

                            نظر

                            • مصطفی مصری پور
                              عضو فعال
                              • Mar 2012
                              • 6951

                              #749
                              لینک دانلود : http://www.mediafire.com/?znmmyyfmmmv
                              وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

                              نظر

                              • mohseni1353
                                كاربر فعال
                                • Jan 2011
                                • 1010

                                #750
                                افشين مقدم روحش شاد:

                                زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
                                درختا با پاهای برهنه زیر بارون
                                نمیدونی تو که عاشق نبودی
                                چه سخته مرگ گل برای گلدون
                                گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
                                واسه هم قصه گفتن عاشقانه
                                چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
                                مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
                                زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
                                بهار زمستونها برای تو همیشه
                                تو مثل من زمستونی نداری
                                که باشه لحظه چشن انتظاری
                                گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
                                گلهای کاغذی داری تو گلدون
                                تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
                                چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
                                بشینم بی تو با چشمای گریون
                                بشینم بی تو با چشمای گریون


                                لينك دانلود
                                http://www.mediafire.com/?5d51dz4enhj
                                آخرین ویرایش توسط mohseni1353؛ 2011/12/03, 23:29.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X