همه چیز از همه جا!!!

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • اسد-ص
    ستاره دار(5)
    • Feb 2011
    • 696

    #1081
    در اصل توسط صفاریان پست شده است
    ...
    اینجا محلی است برای باسوادها بستگی داره به شعورت
    آخرین ویرایش توسط BOURSY؛ 2025/09/03, 21:31. دلیل: نقل پست حذف شده

    نظر

    • علیرضا۱۲۳
      عضو فعال
      • Sep 2022
      • 2841

      #1082
      چه خبر از رفراندم موسوی!!!؟
      شناسنامه و کارت ملی رو گذاشتیم دم دست تا رای بدیم...فقط نمیدونم چرا همه چی جور هست برای رای دادن به غیر از صندوق رای!!!؟
      علی افشاری باسواد نگفته چه موقع رفراندم برگزار میشه؟

      نظر

      • آپولون
        ستاره دار (1)
        • Dec 2015
        • 637

        #1083
        تموم زندگیم برای تو
        تموم قلب من فدای تو
        هوام شدی دوام شدی
        من چی بشم برای تو
        ماه بشم تو شبای تو
        راه برم تو هوای تو...

        (جلیل طیب دام گستران)




        در اصل توسط طيب پست شده است View Post
        شرح در تصویر...

        ملتِ بی سواد ، زاده نمی شود
        ساخته می شود ... !

        بی سوادیِ حقیقی ، ربطی
        به معلومات و تحصیلات ندارد !
        بی سوادی یعنی ؛ شبکه ی
        محبوبِ اجتماعی را که باز می کنی ؛
        تمامِ صفحات ، پر باشد از
        روزمرگیِ آدم معروف ها ،
        مسخره بازیِ معروف نماها ،
        قضاوت هایِ بی سر و ته ،
        و توهین هایِ شرم آور ... !
        نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد ،
        نه از چهار کلام حرفِ حساب ... !
        بی سوادی یعنی ؛ تویِ صفحه
        و روی پروفایلت بنویسی ؛
        به بهشت نمی روم اگر مادرم آن جا نباشد
        و کمی آن طرف تر ، مادرت
        از بی توجهی ات بغض کرده باشد
        بی سوادی یعنی ؛ مسیرِ تمامِ لباس فروشی و
        آرایشگاه هایِ شهر را از حفظ باشی ،
        اما حتی یک بار هم گذرت به
        کتابفروشی نیفتاده باشد ...
        این بی سوادیِ مدرن ؛
        دارد فرهنگمان را از ریشه می خشکانَد...



        نظر

        • طيب
          عضو فعال
          • Nov 2010
          • 3121

          #1084
          در اصل توسط آپولون پست شده است View Post
          تموم زندگیم برای تو
          تموم قلب من فدای تو
          هوام شدی دوام شدی
          من چی بشم برای تو
          ماه بشم تو شبای تو
          راه برم تو هوای تو...

          (جلیل طیب دام گستران)





          سلام و عرض ادب و احترام

          میرزا آقا خان کرمانی

          ارادت

          نظر

          • آپولون
            ستاره دار (1)
            • Dec 2015
            • 637

            #1085
            انتظار زیباترین نقاشی دنیاست
            وقتی حاصل تصویرش تو باشی طیب من
            تو دنیایی که نمیشه به هیچکس اعتماد کرد
            من پشت سر تو راه میام طیب من
            تو ژلوفن منی بوسه هات مسکنه بغلت مورفین طیب من
            لبات دیازپام چشات آدرنالین صدات کدنین500 طیب من
            وجود تو سرشار از آرامشه بغلم کن طیب من ...


            (جلیل خسران)


            در اصل توسط طيب پست شده است View Post

            سلام و عرض ادب و احترام

            میرزا آقا خان کرمانی

            ارادت

            نظر

            • علیرضا۱۲۳
              عضو فعال
              • Sep 2022
              • 2841

              #1086
              چند وقتی داشتم در مورد معنای « عدالت» فکر میکردم...چند روز پیش علی ضیا بعد از ۲۸ سال با قاضی پرونده خفاش شب مصاحبه ای انجام داد
              https://www.entekhab.ir/fa/news/882257/%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D9%8 6%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%81%D8%A7%D8%B4-%D8%B4%D8%A8-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%DB%B2%DB%B8-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%B1%D9%88-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%BE%D8%B1%D8%B3-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87
              در نگاه اول عدالت برای این شخص انجام شده...یک قاتل بی رحم که به زنان تجاوز می‌کرده و سپس با بی رحمی تمام اونها رو می‌کشته و بعضاً حتی آتش هم می‌زده!!!!باید اعدام می‌شده!!!
              اما صحبتهای جالبی بعدا مطرح شد...اینکه هیچکدام از ما در شرایط زندگی این آقای گودرزی نبودیم..ما از خانواده دور نبودیم و واگذار نشدیم به یک شخصی که سالها اجازه نده از خانه خارج بشیم...ما بخاطر بزه کاری به زندان نرفتیم و در زندان مورد تجاوز قرار نگرفتیم
              اما ما و جامعه ما...با شقاوت تمام ...چنین زندگی برای این فرد مهیا کردیم که این شخص بشه خفاش شب و چنین قتل های هولناکی انجام بده...بعد هم با افتخار « عدالت» رو در موردش اجرا کردیم و با جرثقیل کشیدمش بالا!!!!
              طبق اظهارات قاضی پرونده این فرد کلا بیمار روانی بوده...چه عدالتی...چه دادگری چه انصافی!!!! خوب من و شما و این قاضی هم اگر چنین شرایط زندگی داشتیم آخرش همین بود...قاتل نمیشدیم...قاچاقچی می‌شدیم...اوباش می‌شدیم...دزدمیشدیم...یا اصلا می‌زدیم به خودمون خودکشی میکردیم!!!!
              بنظر بنده چیزی بعنوان عدالت وجود نداره......قانون در موردش اجرا شده...اما عدالت اجرا نشده!!! از روز اول تولد این فرد بی عدالتی با تک تک لحظات زندگیش همراه بوده
              عدالت یک واژه پوچ هست...وقتی امکانات متفاوت هست...ما نمی‌تونیم با یک کتاب قانون در مورد همه یکجور قضاوت کنیم...اما بنظرم شاید عبارت« رعایت جانب انصاف بیشتر» یکم بهتر باشه...اینکه اقویا در جامعه جانب انصاف بیشتری در قبال ضعفا رعایت کنند...حداقل امکانات یک زندگی عادی برای ضعفا فراهم کنند.. انگیزه هم این باشه محیط زیست سالم‌تری از نظر روانی در جامعه حاکم باشه....این برای خود این افراد هم امنیت بیشتری میاره....بنظرم فراهم شدن امنیت اجتماعی از این مسیر هست و نه از مسیر گیوتین عدالت!!!!

              نظر

              • طيب
                عضو فعال
                • Nov 2010
                • 3121

                #1087


                به خواندنش می ارزد

                از نظر بنده بطور کلی مورد قبول است و میشه گفت یک دیدگاه علمی است

                نظر

                • عابد - زاهد
                  عضو فعال
                  • Sep 2020
                  • 337

                  #1088
                  سلام
                  ثروت اگر عادلانه تقسیم نشود فراوانی آن چیز مهمی نخواهد بود ..(کتاب انقلاب سفید) ... متاسفانه برای ما فقر هم به تساوی تقسیم نمی شود .. موسی ثامن

                  نظر

                  • طيب
                    عضو فعال
                    • Nov 2010
                    • 3121

                    #1089
                    *سه یارِ غیر هم‌دبستانی!!!*
                    💎 همه صندلی‌ها پر شده بودند، جوانک *اصرار* داشت که سوار شود!، راننده که *عمامه‌ای* به سبک خراسانیان اصیل بر سر داشت، وقتی اصرار جوان را دید، چارپایه چوبی کنارش را نشان داد و *گفت:*
                    *بیا بالا بنشین وَر دستِ خودم......!*
                    مقصد نهائی *خواف* است! هنوز به شریف‌آباد نرسیده بودند که راننده می‌پرسد؛ *خُب جوان*! برای چه می‌خواهی به خواف بروی؟ کسی را آنجا می‌شناسی؟ کار واجبی داری که اینهمه اصرار داشتی سوار شوی......؟
                    و جوانک می‌گوید *نه*!!! راننده بیشتر متعجب می‌شود و می‌پرسد؛ پس می‌خواهی بروی خواف چه کار کنی؟ آنجا که چیزی برای دیدن ندارد! *وسط کویر* است! و جوانک می‌گوید؛ *هیچ*!! می‌خواهم بروم آنجا را ببینم! فقط همین......!
                    *راننده جلوی یک قهوه‌خانه متوقف می‌شود* تا گلويی تازه کنند! دستِ جوان را هم می‌گیرد، چای اول را که سَر می‌کشند، *جوان شعری را زمزمه می‌کند*! گوش‌های راننده تیز می‌شود، *شعر، زبان حالِ راننده و مسافران است و این جاده‌های خراب و خاکی.....!!*
                    با این مضمون که چرا با این‌همه *ثروت* باید جاده‌های ما این‌چنین باشد و وضع مردمان‌مان، این‌گونه..؟
                    *راننده تعجب* می‌کند، آن‌چه این جوان می‌خواند، *نه شعر است و نه محاوره معمولی!* در عین اینکه قافیه ندارد ولی فکر می‌کنی شعر است! سَر و ته دارد و *گوش‌نواز* است.....!! می‌پرسد این‌ها را کجا خواندی؟ و جوان می‌گوید؛ از جایی نخواندم؛ *خودم سروده‌ام.......!!!*
                    یعنی این‌ها شعر بود؟ و جوان جواب می‌دهد بله! به این‌ها می گویند *شعرِنو!* قشنگ است! نشنیده بودم،
                    راننده خیلی از جوانک خوشش می‌آید،
                    وقتی به *خواف* رسیدند راننده پرسید؛ خب ببینم! در خواف کجا می‌خواهی بمانی؟ اینجا مسافرخانه‌ای چیزی ندارد،
                    جوانک می‌گوید؛ نمی‌دانم!‌ بالاخره یک جائی پیدا می‌شود، *راننده می‌گوید:* باید بیایی خانه خودمان، بد نمی‌گذرد!
                    *به منزل راننده می‌روند،* همین‌طور که دارند حرف می‌زنند، از خستگی به خواب فرو می‌روند، زمانی بیدار می‌شوند که اهل خانه دارند *سور و سات شام را آماده می‌کنند......*
                    بعد از شام راننده اشاره‌ای به *پستوی* خانه کرده و با سر اشاره‌ای به بچه‌ها می‌کند، بچه‌ها به درون پستو می‌روند و اندکی بعد با یک بسته دراز، *پیچیده در یک پارچه قلم‌کاری شده، باز می‌گردند......!*
                    بسته را جلوی راننده می‌گذارند، راننده به آرامی و با احترام بسته را باز می‌کند، *حالا نوبت جوان است که متعجب شود!!!*
                    داخل بسته یک دو تار است، راننده دست چپش را سوی کوکِ دو تار می‌برد و با ناخن‌های دست راست، بر سیم‌ها زخمه‌ای چند می‌زند! پس از چند بار بالاخره مطمئن می‌شود که ساز کوک است؛ می‌نوازد و سپس می‌خواند:
                    *نوائی، نوائی، نوائی، نوائی*
                    *همه با وفایند،توگل* *بی‌وفایی*
                    *الهی برافتد نشان جدایی*
                    تازه اینجاست که جوان از *بُهت* بیرون می‌آید و بی‌اختیار دست می‌اندازد به گردن راننده و او را بوسه باران می‌کند......! *آن راننده* *عثمان محمدپرست- نوازنده بزرگ خراسان- است* و آن جوان هم، *مجتبی کاشانی، شاعر و مدرسه‌ساز بزرگِ سال‌های بعد....!!!!*
                    در همان خواف بود که پیوند میان عثمان و مجتبی شکل گرفت، این دو یار و در کنارِ یار دیگرشان، *سلطان عکاسی طبیعت ایران* زنده‌یاد *نیکول فریدنی* بنیادی را بنا نهادند که بعدها به *جامعه یاوری* معروف گشت و کارش ابتدا دادن خدمات *درمانی* و بعدها *مدرسه‌سازی برای مناطق بسیار محروم جنوب خراسان بود.....*
                    این تشکل در زمان حیات کاشانی بیش از *۲۰۰* مجتمع آموزشی ساخت، ولی با مرگ مجتبی به پایان نرسید و تاکنون *۹۰۰* مدرسه ساخته است، در قسمتی از وصیت‌نامه کاشانی آمده: من کاری نتوانستم برای مردم انجام دهم، حاصل عمر من برای مردم و کشورم *۲۰۰* مجتمع آموزشی است که با *پول* مردم و دوستانم در *انجمن یاوری* ساختم و *شش کتاب شعر که برای مردم و به عشق آن‌ها سروده‌ام*
                    *شعروشعور* مجتبی کاشانی و *دو تارِ* عثمان، در کنار تصاویر *نیکول* در معرفی فقر و مسکنت در روستاهای جنوب خراسان و *اثرات مثبت مدرسه‌سازی* توانست جامعه یاوری را، به کمال برساند.......؛
                    *مجتبی* کاشانی *شیعه*
                    *عثمان* محمدپرست *سنی*
                    *نیکول* فریدنی *ارمنی* بود
                    و اما *نتیجه*👇
                    ۱- *عثمان* هیچگاه برای نواختن *موسیقی پول* نگرفت و اگر پولی گرفت صرف کارِ *خیر* و *مدرسه‌سازی* کرد! ما کدام توانمندی‌مان را وقف بسطِ نیکویی و خلقِ زیبایی و *نشرِ دانایی می‌کنیم؟؟؟*
                    ۲- این *سه یارِ* غیر هم‌دبستانی، شاگرد *سه مکتب* مختلف بوده‌اند، اما هم جهان را مطلوب‌تر کرده‌اند و هم جان‌شان متعالی‌تر شد......!
                    ✍دکتر محمد رفیع *جلالی*
                    *لحظه لحظه هایتان همواره شاد و شیک و زیبا*
                    سبز بمانید
                    🌹🕊️🕊️🕊️🕊️

                    نظر

                    • طيب
                      عضو فعال
                      • Nov 2010
                      • 3121

                      #1090
                      قاتل چارلی کرک نه رنگین پوست است و نه ترنس ونه مسلمان ونه چپ

                      قاتل آن یک بلاگر راست افراطی و طرفدار حزب جمهوری خواه و از جمله معتقدان به باورهای کلیسای مورمن

                      از خانواده ثروتمند و معتقد به حق شهروندان به داشتن اسلحه

                      قاتل از بسیاری جهات شبیه مقتول است و البته این به مذاق راست افراطی خصوصا از جنس ایرانی اش خوش نمی آید

                      😞😞😞

                      نظر

                      • davoood57
                        عضو جدید
                        • Sep 2025
                        • 5

                        #1091
                        سایت خیلی خوبی است
                        یه سایت ره اور است هرچی مینویسی اصلا پاک میکنه بلافاصله
                        مال سازمان عوضی بورسه
                        یه مشت شالاتن اداره میشه
                        یه کلمه بد بگی پاک میکنه
                        ره اورد به درد مستراح عمومی میخوری
                        مال کدوم پف یوزی است
                        خدا لعنتشون کنه بورس ایران همه بیچار شدند
                        مردم هم مثل سگ گربه به جون هم برا یه لقمه همو دارن تک پار میکنن

                        نظر

                        • بیت کوین
                          عضو عادی
                          • Jan 2018
                          • 287

                          #1092
                          شاشیدم به قبر سایت رهاورد و گرداندگانش === 1 ریال هم حق عضویت پرداخت نکردم به این شارلاتان های حرامزاده

                          نظر

                          • davoood57
                            عضو جدید
                            • Sep 2025
                            • 5

                            #1093
                            در اصل توسط بیت کوین پست شده است View Post
                            شاشیدم به قبر سایت رهاورد و گرداندگانش === 1 ریال هم حق عضویت پرداخت نکردم به این شارلاتان های حرامزاده
                            داداش دلت پره
                            چرا

                            ولی ملت نادون خیلی غضوش اند
                            اکثرهم دلال و طلا فروش
                            این اخیرا هم
                            عیارخرا مثل موریانه تبلیغ میکنن

                            فقط جالبه ثانیه ای سانسور دارن
                            پاک میکنن
                            مال کدوم پف یوزی است خدا عالمه

                            نظر

                            • طيب
                              عضو فعال
                              • Nov 2010
                              • 3121

                              #1094
                              روزی که ارشمیدس به حمام رفت، لابد چرک بود. اما به جای اینکه کیسه بکشد شروع به بازی و غوطه‌خوردن در آب کرد. پایین می‌رفت و بالا می‌آمد، باز پایین می‌رفت و بالا می‌آمد، خیلی آرام، یک بار دیگر که پایین رفت یکهو از آب بیرون جست. فریاد کشید: یافتم، یافتم...

                              کسانی که حمام نرفته‌اند نمی‌دانند که فریاد در حمام چه انعکاس پرابهت و چندباره‌ای دارد. پژواک صدا در خود صدا می‌پیچد و باز ارشمیدس انگار که «مویش» را می‌کشند از ته دل فریاد می‌زد: یافتم، یافتم...

                              اولین گمان این بود که ارشمیدس سنگ پا پیدا کرده است، اما تا آن روز کسی برای سنگ پا اینطور نعره نکشیده بود. آنهایی که به ارشمیدس نزدیک‌تر بودند بی‌اختیار ذهن‌شان به ثروت و جواهری رفت که ارشمیدس از روی خوش‌شانسی و اتفاق آن را پیدا کرده است که فریاد در فریاد ارشمیدس انداختند: مال ماست، مال ماست...

                              اما ارشمیدس بی‌اعتنا به همه‌چیز و همه‌کس و حتی لباس‌هایش، از سر شوق، لخت مادرزاد از حمام بیرون زد.

                              صاحب حمام فقط یک فریاد کوتاه داشت: پس پول حمام چی؟

                              بعد یکهو مثل تیر از ذهنش گذشت که ارشمیدس چیز باارزشی یافته و فریاد‌زنان به دنبالش افتاد: مال من است، مال من است!

                              حمامی پس از اینکه دویست، سیصد متر به دنبال ارشمیدس دوید، دیگر کاملاً باورش شد که ارشمیدس چیز باارزشی پیدا کرده و حالا فریاد می‌زد: دزد، دزد، بگیریدش...

                              وقتی ارشمیدس از کنار بازار شهر گذشت جمعیتی که از پی‌اش می‌دوید به هجده نفر رسید، در حالی که ارشمیدس همچنان فریاد می‌زد: یافتم، یافتم...

                              شمع‌فروشان و نعل‌بندان و خلاصه کاسب‌کارها از کسانی که به دنبال ارشمیدس بودند می‌پرسیدند: «مگر چه شده است؟» و آنها جواب می‌دادند: «یافتش، یافتش» و همین‌طور از پی ارشمیدس می‌دویدند.

                              پیرزنی گفت: چه بی‌حیاست این مرد!

                              لاتی به محض اینکه ارشمیدس را آن‌طور لخت مادرزاد دید گفت: این چی‌چی پیدا کرده که باید حتماً لخت باشه تا نشون بده؟!

                              در سرکوی سگ‌بازها، آنجا که «کلبی»‌ها جمع می‌شدند، بالاخره جلوی ارشمیدس را گرفتند. لنگی به دور تنش پیچیدند، پیرمردی نفس‌نفس‌زنان از راه رسید: من هفته قبل در حمام انگشتر طلایم را گم کردم، زنم شاهد است!

                              حمامی هم رسید: منطقاً آنچه در حمام است، مال حمامی است.

                              یکی از سوفسطائیان خواست با این نظر مخالفت کند که مأمور دولت آمد: حرف بی‌حرف! این چیزها مال دولت است.

                              مرد میانسالی از جمعیت گفت: قربان هنوز معلوم نیست چی‌چی هست.

                              مأمور خود را از تک و تا نینداخت: پس زودتر معلوم کنید تا بفهمیم صاحب چه چیزی هستیم!

                              اما ارشمیدس که غافل از دور و برش بود همین‌طور داد و فریاد می‌کرد: یافتم، یافتم، یافتم...

                              جمعیت که هر دم بیشتر می‌شد و کلافه بود دسته‌جمعی فریاد زدند: آخه بگو چی ‌یافتی؟

                              ارشمیدس با همان شور و حرارت فریاد کرد: هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع هم‌حجمش سبک می‌شود.

                              مردم گفتند: چی‌، چی گفتی؟

                              ارشمیدس که از دقت و توجه مردم نسبت به مسائل علمی شوق‌زده شده بود شمرده گفت: دقت کنید، ‌هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع هم‌حجمش سبک می‌شود.

                              همگی با هم گفتند: «این مردک خر چه می‌گوید، دیوانه است» و از دورش پراکنده شدند و ارشمیدس از دور صدای مردی را شنید که می‌گفت «هر جسمی که در آب فرورود به اندازه ارشمیدس دیوانه نمی‌شود» و صدای خنده مردم بلند شد.

                              فردای آن روز به سردر حمام یک تابلوی کوچک نصب شد که روی آن با خط خوش یونانی نوشته شده بود: برای حفظ شئونات اخلاقی از پذیرش دانشمندان و فلاسفه معذوریم.


                              از کتاب *«مو، لای درز فلسفه»/اردلان عطارپور/*

                              نظر

                              • طيب
                                عضو فعال
                                • Nov 2010
                                • 3121

                                #1095
                                هفتمین نمایشگاه بین‌المللی تصویرگری «صلح را باید از کودکی آموخت»
                                هفتمین نمایشگاه بین‌المللی تصویرگری با موضوع صلح، روز 28 شهریور 1404 در گالری زمستان خانه هنرمندان ایران گشایش می‌یابد. این رویداد به همت انجمن تصویرگران ایران و شورای کتاب کودک برگزار می‌شود.
                                آثار به نمایش درآمده با محورهای گوناگون صلح، از جمله صلح با خود، صلح با دیگری، صلح با طبیعت، صلح با محیط زیست و صلح با جهان خلق شده‌اند.
                                در این دوره، 19 تصویرگر از 19 کشور مختلف شامل: آلمان، آرژانتین، اتریش، ایران، ایرلند، اکوادور، ایسلند، استونی، ژاپن، جمهوری چک، سوئیس، فرانسه، فیلیپین، کرواسی، لتونی، لیتوانی، لهستان، پرو و فنلاند حضور دارند. هنرمندان شرکت‌کننده از میان تصویرگرانی برگزیده‌اند که آثارشان در فهرست افتخار دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY Honour List) معرفی شده است.
                                پوستر این نمایشگاه بر اساس اثری از یوتا بائر، تصویرگر برجسته آلمانی و برنده جایزه هانس کریستین اندرسن 2010، و با طراحی گرافیکی عباس خانقلی تهیه شده است.
                                این نمایشگاه همه‌ساله هم‌زمان با روز جهانی صلح (21 سپتامبر) و با حضور هنرمندان منتخب فهرست افتخار IBBY و همچنین هنرمندان نمایشگاه بین‌المللی تصویرگری براتیسلاوا برگزار می‌شود.
                                از ویژگی‌های شاخص هفتمین دوره، برگزاری کارگاه‌های متنوع آموزشی و ترویجی با هدف آشنایی کودکان با مفهوم صلح است که به ابتکار گروه‌های ترویجی شورای کتاب کودک، در کنار نمایشگاه برنامه‌ریزی شده است.
                                آیین گشایش این دوره روز جمعه 28 شهریور 1404 از ساعت 17 تا 20 برگزار می‌شود و نمایشگاه تا تاریخ 4 مهر 1404 ادامه خواهد داشت.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X